راستی راستی داشت یادم میرفت که در یادداشت دو روز پیش مسئله یا بهتر است بگویم مشکل انگیزه را مطرح کرده بودم. تا آمدم به این مسئله بپردازم سولات اینقدر زیاد شد که خودم هم ترسیدم ازدوستان بازدید کننده هم که هیچ کامنتی نرسید ، معلوم است آنها هم ترسیده اند. ولی خودمانیم گاهی اوقات نپرداختن به بعضی مسائل بدیهی کار دست آدم میدهد.بقول قدیمیها این بدیهی و مبرهن است که انگیزه آن چیزی است که به انسان تحرک می دهد. یعنی عامل تحرک است.اگر تا اینجا موافق باشید، میرسیم به اینجا که در آدمها چه چیزی عامل تحرک است.مارکس خدا بیامرز می گوید منافع.من هم تا اینجا باهاش موافقم.اما منافع چه کسی.یک فرد،یک جمع،یک جامعه یا نوع بشر.خوب کارمان کمی پیچ برداشت یعنی کمی گسترده شد، چطوره جور دیگری تقسیم بندی کنیم، چون میتوان جمع جامعه ونوع بشر را یکجا جمع زد . بنابرین می شود گفت دو نوع انگیزه در انسانها وجود دارد یکی انگیزه ی فردی و دیگری انگیزه ی جمعی. انگیزه ی فردی ناشی از بدست آوردن حد اکثر منافع برای فرد به عنوان یک موجود مجرد می باشد و انگیزه ی جمعی ناشی از بدست آوردن حد اکثر منافع برای جمع.این جمع البته شامل جمعی که فرد بلا واسطه با آن پیوند دارد، جا معه ای که در آن زیست می کند و کل نوع انسان می شود. حالا اینجا یک سوال پیش می آید، مگر نه اینکه ادمها بالاخره به شکل طبیعی ، هم چنانکه جد بزرگوارشان میمون چنین است، در وحله ی اول انگیزه ی حرکتشان بر آورده کردن نیازهای اساسی برای تداوم بقاست؟ خوب بی چاره حقش هم است. چه کار کنه اول باید لوازم ضروری برای تا مین بقا داشته باشد تا بعد بتواند انگیزه های بزرگتر که به منافع دیگری مربوط میشود را هم در گوشه ای از ذهنش جا ی دهد. حالا به یک اصل روانشناسی بپردازیم در رابطه با نیازهای انسا ن بین روان شناسان این بحث وجود دارد که حالا فرض کنیم که نیاز های طبیعی فرد که ضامن بقایش است تامین شد بعد از آن فرد
دنبال چه چیزی میرود یا باید برود؟ از نیازهای گونا گونی که بشر دارد کدامیک مهمتر است؟ آیا او به عشق بیشتر نیاز دارد یا مقبولیت؟ نیازجنسی برایش چقدر مهم است ؟ و سوالات دیگر.....بالاخره هر کسی نظری ارائه داده.جناب فروید می گوید نیاز جنسی ؟ مذاهب می گویند نیاز به معنویت و عرفا می گویند نیاز به عشق.یکی هم می گوید انسان به همه ی این چیزها نیاز دارد و نمیتوان هیچکدام از این نیازها را بر دیگری ارجح دانست. آن چیزی که درجه ی اهمیت این نیازها را می سنجد و مشخص می کند اصل نسبیت است. یعنی به تناسب اینکه کدامیک از نیازهای فرد بر آورده شده باشد، نیاز های دیگر ضروری میشوند. مثلا انسانی که در بیابان تشنه است ، به آب بیشتر از پول نیازمند است. بنا بر این هم زمان و مکان و هم نیاز یا احتیاج است که در نهایت در جه ی اهمیت نیازها را به ما نشان می دهد. اگر بخواهیم یک اصل از این بحثها استخراج کنیم یک چیزی شبیه به این می شود." انگیزه ی انسان او را به آن سمت و جهتی حرکت میدهد که در آنجا نیاز های بر آورده نشده ای وجود دارد." بنابراین نقطه ی اتکا و حرکت فرد قبل از هر چیز حرکت به سمت پر کردن خلا و حفره های درونی ای است که او در خود احساس می کند. یعنی یک فرد ممکن است نیازهای گوناگونی داشته باشد ولی آن نیازهایی که او کمبودشان را لمس و حس می کند عامل سازنده ی انگیزه ی او می شود . جهت حرکتی که انگیره ایجاد می کند نیز وابستگی مستقیم به عامل انگیزه دارد. فوریت نیازها و احساس آنها توسط فرد در یک لحظه ی معیین جهت حرکت و عمل او را نیز در آن لحظه معیین تعیین میکند.از این صغرا - کبرا چیدنها میخواهم این نتیجه را بگیرم که تحرک انسان و عملی که انجام میدهد کاملا قانونمند است . یعنی قوانینی وجود دارد - هر چند نه مطلق - که رفتارهای انسان را توضیح می دهد
No comments:
Post a Comment