Sunday, December 26, 2021

تو می توانی


غمگین که می شوی دلت را به غصه مسپار

چون گوشواره ای شرمگین

آن را به گوش دخترکی خیابانی

در کوچه ای غمگین

و خیابانی پر کین

 بسپار

بگذار قلبت آویزان باشد

بر گونه های زرد دختری خسته

شاید آرزویش باشد

روزی گونه هایش اندکی سرخی بگیرد 


بگذار کمی سرخ شود

نه از کبودی ضربه دست

یا شلاق شحنه-پاسداری سرمست


بگذار آنجا حائلی باشد

قلبت را آنجا آویزان نگه دار


عاصی که می شوی دلت را به نفرین نسپار

به دستهای چرکین کودک کار

به جیب های خالی پدری پرکار

به این سرزمین تبدار

بسپار

بگذار تنها نباشند

و با آن شب دراز

کن آنچه توانی کرد


بی تاب که می شوی دلت را به استیصال نسپار 

همیشه فردایی هست

که میتواند مثل امروز نباشد

تو میتوانی فردا را

 ناامروزش کنی.


دستهایت را به عاریه

در دستانی که می رزمند

و شب را می رمانند

بنه

و کن آنچه می توانی کرد


غم را ذوب

عصیان را تیز

استیصال را باروت 

و زیر پای این نامردمان بنه

تا منفجر شود

تا خاکستر شود


تو می توانی

کافیست که بخواهی

و پشت سرت را خوب ببینی


تو تنها نیستی

تو فرزند خلقی بزرگ هستی:

قطره ای از رودخانه ای بس گران

پران ز آبشارهای بالابلند و چرخان 

جاری در بر کوههای سربلند

دوان در کف دشتهای پر پهنا و پر گزند

و پر تپش

 در ثانیه های بیشمار زمان

رو به دریا روان


تو حتما می توانی

اگر آهنگ رودخانه را بشنوی

و رقص امواج را ببینی

و عطش دریا را حس کنی


رضا شمس  بیست وشش دسامبر 2021










Monday, November 29, 2021

آیا رژیم سلطنت طلبی را ترویج می کند یا نه؟ اگر می کند چرا ، چگونه و به چه قصدی؟

آیا رژیم سلطنت طلبی را ترویج می کند یا نه؟ اگر می کند چرا، چگونه و به چه قصدی؟
ببینیم شواهد چه می گویند. پر واضح است که هیچ رژیم سرکوبگری نمی آید طرحهای پیچیده امنیتی یی که برای سرکوب مخالفانش تدوین می کند را به ما بگوید ولی در همان حد اطلاعات محدود به چندین مورد از شواهدی که در اینترنت موجود است و میتواند مبنایی برای پاسخ گویی به پرسش بالا باشد را در اینجا ذکر می کنم.
1. در جریان قیام سال 96 برای اولین بار شعار رضا شاه در ایران رسانه ای شد. پس از آن بود که در دعوای باندی بین دولت روحانی و دلواپسان باند خامنه ای، روزنامه جمهوری اسلامی منشا یک مورد از شعارهای رضا شاه را اعلام کرد. این روزنامه باند مقابل را خطاب قرار می دهد و می نویسد: "این جماعت آنقدر بی‌پروا شده‌اند که عده‌ای را با شعارهای بی‌سابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفت‌خور، روانه مجلس می‌کنند و آنها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور می‌دهند. این جماعت دقیقاً همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راهپیمایی‌ها حضور دارند و پایان تکبیرشان مرگ بر غارتگر بیت‌المال است. همه آنها را به‌خوبی می‌شناسند و ظاهراً ماموریت جدیدشان ریشه‌کنی دولت با سوءاستفاده از شرایط حاد اقتصادی است." لینک: https://bit.ly/3E34cHg
2. آقای خواستار در یک افشاگری فاش می نماید که اطلاعات رژیم او را تحت فشار گذاشته تا با رضا پهلوی کار کند:
هاشم خواستار: "نمی دانم چه رابطه ای بین آقای رضا پهلوی و اطلاعات وجود دارد که مامور اطلاعات بسیار علاقمند بود که من با ایشان فعالیت سیاسی داشته باشم و حتی از من خواست که در صورت تمایل شماره ی موبایل اقای رضا پهلوی را گرفته و من با ایشان صحبت کنم که قبول نکردم. قبلا شرح مفصلش را داده بودم که چگونه ماموران اطلاعات به باغچه ام در گلبهار امده و با من مذاکره کرده که با درخواستهای انها مخالفت کرده که منجر به توقیف لپ تاپ و موبایل و توقیف شماره های تلفن خانه و موبایل های خودم و همسر و نوه ام شده و من از ان زمان اینترنت ندارم." لینک: https://bit.ly/3lgvHWb
4. موضوع استفاده رژیم از کارت سلطنت یک بار دیگر در مشاجره آقای خواستار و واحدیان مورد تاکید او قرار می گیرد. او در پاسخ به واحدیان که از او خواهان موضع گیری علیه مجاهدین شده است می گوید: "شما فقط هنرتان این شده که از سلطنت طلبها حمایت می کنید. در مقابل یک عده که میدانید که رژیم حساسه وامی ایستید…آقای واحدیان خیلی خیلی داری کج میری. از این نصیحتها کسی به من نکرده. شما لطفا لازم نیست از این نصیحتها به من بکنید. آقای واحدیان تبریک میگم به شما، شما خواسته یا ناخواسته مامور اطلاعات شدی بدون رودربایستی. این تز اطلاعاته. دو تا فحش به ما بده یک فحش به مجاهدین خلق…من که فهمیدم شما سلطنت طلب هستی آقای واحدیان…سلطنت طلب بودن که رژیم حمایت می کنه. مشکلی نداره. در دیار معشوق هستی آقای واحدیان." بخشی از مشاجره آقای خواستار با واحدیان. ویدئو دو قسمتی در توییتر:
4. نحوه رسانه ای کردن جریان پیدا شدن جنازه رضا شاه توسط رسانه های رژیم و مدیریت آن به طوری که نسبت به رضا شاه احساس ترحم بر انگیزد. در روز سوم اردیبهشت 1397 خبر پیدا شدن جنازه رضا شاه یکباره مثل بمب ساعتی در رسانه های رژیم و سپس دیگر رسانه ها آنتنی می شود و فضای افکار عمومی را اشغال میکند. اینطور به نظر می رسد که خود رسانه های رژیم به این خبر دامن میزنند. نحوه برخورد رژیم با این موضوع کاملا سوال برانگیز است. رژیم میتوانست با سکوت رسانه ای جنازه را هم اگر واقعا تصادفی پیدا شده باشد را پنهان و صدایش را هم در نیاورد. ولی این کار را نمی کند بلکه خودش هم با آب و تاب آن را رسانه ای می کند، چرا؟ یک نمونه از انعکاس این خبر در سایت امنیتی تابناک: https://bit.ly/3leRiyd (جنازه مومیایی شده رضا شاه در شهر ری کشف شد؟!) برای نمونه نشان میدهد که نه تنها رژیم در صدد پنهان کردن این موضوع نیست بلکه از آن استقبال هم می کند. آیا رژیمی که یک قلم سال شصت و هفت سی هزار مجاهد سر موضع و کمونیست را اعدام و اجساد آنها را تا به امروز پنهان نگه می دارد نمی تواند یک جسد مومیایی شده را پنهان کند؟ این نحوه برخورد رژیم چه معنی دارد؟ موضوعی که قابل تعمق است نحوه چیدمان گزارش سایت امنیتی تابناک از این موضوع است. آمده یک گزارش کامل با دوگانه سازی-خلخالی علیه رضاشاه-تهیه کرده. بدین معنی که عکسها و کارهای خلخالی، یکی از منفورترین دژخیمان رژیم در افکار عمومی ایرانیان، را در کنار عکس جنازه رضا شاه که بی کس و تنها رها شده را مقابل هم قرار داده. این تقابل ذهن خواننده -به خصوص در جامعه ای که بنا بر سنت برای جنازه احترام زیادی قائل است- ناخودآگاه به سمت همدردی با رضا شاه به عنوان کسی که مظلوم واقع شده سوق میدهد. نفرت از خلخالی نیز هرچه بیشتر به شکل تقابلی همدردی با رضا شاه را تشدید می کند. چرا رسانه امنیتی رژیم میخواهد در ذهن خواننده نسبت به رضا شاه حس ترحم و همدردی برانگیزد؟
5. یک موضوع دیگر که اینجا میتوان به آن اشاره کرد پدیده چرخش ناگهانی کسانی که وظیفه اجرای سیاستهای ویژه رژیم که روی اهداف خاص متمرکز است را پیش میبرند بسمت نزدیک شدن به رضا پهلوی و ترویج سلطنت طلبی می باشد. در یک تحقیق وقتی نمونه ها تکرار شوند و مخرج مشترک یکسانی را نمایش دهند میتوان آنها را به عنوان دلایل و شواهد اثبات وجود یک روند مورد استفاده قرار داد. نگارنده معتقد است که چرخش کسانی مثل اسماعیل وفا یغمایی، ایرج مصداقی، سیامک نادری، حنیف حیدرنژاد و… بسوی تشویق و ترویج سلطنت طلبی و رضا پهلوی را باید در چارچوب یک روند که نمایشگر یک خط سیاسی می باشد مد نظر قرار داد. این نمونه ها به ما می گویند که ترویج سلطنت طلبی به عنوان یک کار خطی وظیفه ای است که از سوی یک مرجع ویژه خارج از تصمیم فردی خود این افراد به آنها ابلاغ شده. پس دلیل علاقه مند شدن شدن این افراد به سلطنت را باید ناشی از پیشبرد خط رژیم در رابطه با ترویج سلطنت دانست. منطقا نمی توان پذیرفت که همینطور افراد مختلفی که تا دیروز نقطه اشتراکشان تنها مبارزه با مجاهدین و زمینه سازی برای سرکوب آنها بوده یکباره و بطور همزمان به شکل فردی به یک نتیجه مشترک دیگر هم برسند و یکباره یک خط سیاسی دیگر راهم تعقیب کنند. گویی که بطور خاص از بین اینهمه فعال خارج کشوری یک امداد غیبی یکباره در خواب به آنها الهام کرده که سلطنت طلبی خوب است و باید آن را هم ترویج کرد.
5- و بالاخره مورد اخیر در قیام اصفهان که بنا به گفته شاهد صحنه کسانی که بسیجی هستند و چفیه ها هم هنوز در دستشان است در تقابل با شعار "این همه سال جنایت مرگ بر این ولایت" شعار رضا شاه میدهند. لینک:
شواهد بالا برای نگارنده هیچ شک و شبهه ای در اینکه رژیم سلطنت طلبی را ترویج می کند باقی نمی گذارد. و اما چرا؟
برای پاسخ دادن به چرایی آن باید به چند نکته توجه کرد.
1- با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و ضعیف شدن سیاستهای مماشات گرایانه غرب از سویی و تشدید نارضایتیهای عمومی که چشم انداز رویارویی رژیم با مردم را در تقدیر آن قرار داده بود از سوی دیگر، انقباض درونی رژیم ضرورت پیدا می کند و در دستور کار خامنه ای قرار می گیرد. این ضرورت خامنه ای را مجبور می کند تا به سیاست یک دست کردن رژیم و آرایش جنگی دادن به نیروهای خود رو بیاورد. یکی از طبعات این سیاست این بود که او باید بازی اصلاح طلبی را تعطیل و باند اصلاح طلب را هم از ارگانهای رژیم حذف کند. تا پیش از این خامنه ای با استفاده از جریان اصلاح طلبی و مدره نمایی به لحاظ داخلی تلاش کرده بود که انرژیهای بسیاری که می توانستند بر علیه رژیم به کار گرفته شوند را قفل و بدین وسیله بخش قابل ملاحظه ای از پتانسیل مبارزاتی جامعه خواهان تغییر را در چارچوب نظام نگه دارد. به لحاظ خارجی هم جریان اصلاح طلبی توهم سیاست تغییر رفتار رژیم از طریق استحاله درونی آن در غرب را تا حدودی زنده و سر پا نگه داشته بود. بدلیل چنین منافع هنگفتی خامنه ای این جریان را تا کنون تحمل کرده بود ولی این جریان دیگر چه به لحاظ خارجی و چه به لحاظ داخلی از حیز انتفاع افتاده بود. بدین معنی که در درون ایران این توهم که گویا تغییر اوضاع از طریق اصلاحات درونی رژیم ممکن است دیگر خریداری نداشت و نگاهها به سمت بیرون نظام جلب شده بود. به لحاظ خارجی هم با روی کار آمدن ترامپ، سیاستگذاری های جدید آمریکا نشان داده بود که کسانی که به سیاست و توهم استحاله درونی رژیم باور داشتند از صحنه سیاست گذاری کلان آمریکا حذف شده اند و لابیتهای رژیم هم تقریبا به بن بست رسیده اند. اینچنین بود که خامنه ای به این نتیجه رسید که ضرر این جریان قلابی اصلاح طلبی دیگر از نفعش بیشتر است و باید آن را جمع کند و رژیم را برای جنگ پیش رو با مردم ایران آماده و یکدست کند. درست در همین بازه زمانی و متعاقب شکست طرح به ریاست جمهوری گماردن رئیسی در انتخابات سال 96، یکباره سر و کله شعار رضاشاه هم پیدا می شود. آیا این همزمانی تصادفی است؟
2. میتوان گفت که جمع کردن دکان اصلاح طلبی تیر خلاص نهایی به دو توهم بود و میتوانست تعادل رژیم را در مقابله با مردم به هم بزند و برای حفظ تعادل رژیم، باید نگاهها به سمت یک توهم دیگر رانده می شد تا بتواند بخشی از پتانسیل مبارزاتی را به هرز بدهد. این دو توهم طی سالیان دراز مبنای بخش بزرگی از سیاستگذاری های کلان رژیم بوده و حالا که مجبور شده آن را رها کند در آرایش جدید سیاسی خطر اصلی کجاست و برای مهار آن چه باید کرد؟ منطقا یکی از آثار بلافصل آرایش جدید سیاسی، همانطور که در قیام 96 نشان داده شده، بالا آمدن راه حل سرنگونی و گفتمان براندازانه خواهد بود. بالا آمدن گفتمان و راه حل براندازانه سودش طبیعتا به شاخص ترین و تثبیت شده ترین نیروی برانداز در ایران یعنی مجاهدین و شورای ملی مقاومت خواهد رسید. چگونه میتوان در چیدمان آرایش جدید نیروهای سیاسی دخالت کرد تا در حد امکان این نیرو را از این سود محروم کرد؟ اگر این نیرو با نیروی عظیم ناراضی جامعه پیوند بخورد فاتحه رژیم خوانده است. چه باید کرد؟ در عالم واقع برای رژیم انتخابهای خوب وجود ندارد. هرچه هست در بیرون نظام است. یا خیلی خیلی بد و خطرناک-مجاهدین و شورای ملی مقاومت-است و یا بد-سلطنت. اگر نیروی معترض عبور کرده از چارچوب رژیم و طرف حسابهای خارجی توجه شان دیگر نمیتواند به درون رژیم باشد بهتر است به سمت کدام یک از این نیروها بچرخد؟ منطق حکم می کند که اگر به سمت بد جلب شود خطرش کمتر است. پس باید بد-سلطنت-را در مقابل خیلی خیلی بد و خطرناک-مجاهدین- علم کرد. تلاش برای دست بردن در ایجاد تعادل دلخواه بین نیروهای مخالف یک نظام توسط نیروی در حاکمیت امری رایج است. نیروی در حاکمیت امکانات و توانایی هایی را دارد که به او اجازه میدهند این کار را بکند. تیغ سرکوب در دست خود حاکمیت است و با کم و زیاد کردن آن روی نیروها می تواند قدرت مانور آنها را کم و زیاد کند. یکی را بالا ببرد و دیگری را پایین نگه دارد. میتواند هزینه فعالیت برای یکی را بسیار بالا و غیر قابل تحمل و برای دیگری پایین بیاورد. حتی میتواند یکی را در مقابل دیگری تقویت کند. آنها سعی می کنند برای کنترل اوضاع بدین وسیله در چینش و آرایش نیروهای سیاسی مقابل خود نیز دست ببرند به این امید که نیروهای خطرناک که تهدید فوری و بالفعل حساب می شوند را مهار کنند. یک چنین دخالتی را شاه هم در دوران پایانی حاکمیتش انجام داد. پس از اوج گیری جنبش چریکی در ایران، شاه برای کنترل اوضاع آخوندها را در مقابل مجاهدین و چریکهای فدایی و دیگر نیروهای چپ و ملی و روشنفکر فعال کرد و به میدان آورد؟
پس اینکه رژیم سیاست تقویت و ترویج سلطنت برای مهار کردن مجاهدین را در پیش گرفته قابل انکار نیست.
اهداف و آرزوهای رژیم از ترویج سلطنت
الف- آرزوها و اهداف داخلی: این اهداف حول خنثی سازی و مهار نیروی بالفعل خطرناک که خطر فوری محسوب می شود-در اینجا مقاومت و کانونهای شورشی-می چرخد و می توان به چند تا از مهمترین آنها اشاره کرد.
1. کند کردن روند پیوستن جوانان و مردمی که به این نتیجه قطعی رسیده اند که تنها راه حل مشکلات ایران سرنگونی و براندازی رژیم است به کانونهای شورشی و نیروی پیشتاز برانداز. برای این کار باید یک نیروی به ظاهر برانداز ولی بی خطر را با گفتمان تند براندازانه در سر راه آنها کاشت. همزمان با فرستادن جوانان به دنبال شعار رضاشاه در داخل کشور، می بینیم که در خارج هم یک گروه ظاهرا جدید، فرشگرد، با گفتمان تند براندازانه-چیزی که البته با مواضع اعلام شده رضا پهلوی و در کل با گروه خونی جریان سلطنت طلبی اساسا سازگاری ندارد-ده ماه پس از قیام دی 96 یکباره ظاهر و در تمام رسانه های فارسی زبان خارج کشور بشدت آنتنی می شود. شدت پوشش رسانه ای به یک گروه کوچک چهل نفره-که معتقد به مبارزه تشکیلاتی هم نیست و به همین دلیل خودش را نه یک تشکل سیاسی بلکه یک شبکه میداند-خود از عجایب صحنه سیاسی ایران است. منطقا یک گروه تازه تاسیس چهل نفره نمیتواند این میزان توجه رسانه ای را بخودی خود به خود جلب کند مگر اینکه جزعی از برنامه های سیاسی کلان یک نیروی بزرگ و با نفوذ رسانه ای کلان باشد. اینها همان رسانه هایی هستند که حتی امروز هم از آوردن نام کانونهای شورشی مجاهدین وحشت دارند.
2. استقبال از گشودن جبهه بندیهای سیاسی جدید در مقابل قطب بندی سیاسی ثبیت شده ی رژیم و ضد رژیم. اگر بتوان با گفتمان سازی جهت گیری جبهه بندی سیاسی اصلی- یعنی رژیم و ضد رژیم- را تضعیف کرد به همان میزان میتوان برای نیروی اصلی سیاسی چالشهای انرژی بر بوجود آورد و بخشی از نیروها را به هرز داد. تلاش برای تبدیل کردن انقلاب پنجاه و هفت به نقطه انشقاق سیاسی و مرکز ثقل جبهه بندی سیاسی جدید در ایران به قصد جایگزین کردن جبهه رژیم و ضد رژیم با جبهه پنجاه و هفتی و ضد پنجاه و هفتی و یا پهلوی و ضد پهلوی و تحریک سلطنت طلبان بر علیه نیروهایی که در انقلاب پنجاه و هفت شرکت داشته اند یکی از راههای بوجود آوردن جبهه بندی سیاسی انحرافی و نیرو هرز ده میباشد. رژیم امیدوار است که با این تغییر بویژه در حوزه گفتمانی نفرت عمومی ناشی از سیاستهای جنایتکارانه خود را متوجه نیروهای مقابل خودش هم بکند و همزمان گفتمان ضدیت با هر گونه انقلاب را در مقابل گفتمانی که خواهان یک انقلاب دیگر است را تقویت نماید. رژیم میخواهد از چیزی به نام انقلاب شیطان سازی کند تا کسی هوس یک انقلاب دیگر ننماید و همزمان گروهای سیاسی که در انقلاب 57 نقش داشته اند را به عنوان کسانی که باعث بدبختی کنونی ایران شده اند را در ذهن توده ها خراب و به انزوا بکشاند.
3. استقبال از تلاشها برای جایگزین سازی جبهه بندی رژیم و ضد رژیم، به جبهه بندی مسلمان و ضد مسلمان و تغییر ماهیت مبارزه از یک امر سیاسی به یک امر مذهبی و اعتقادی. بدینوسیله رژیم امیدوار است که با دامن زدن به جنگ مذهبی از نیروی اعتراضی آن بخش از مردم ایران که به دلیل گزیدگی از قوانین ضد بشری شرعی به ضدیت با مذهب افتاده اند هم در جهت خنثی سازی نیروی سیاسی سازمان یافته موجود که اعتقادات مذهبی دارد استفاده کند. این استدلال شاید به نظر کمی اغراق آمیز آید ولی دقت کردن در فعالیتهای یکی از تروریستهای کهنه کار رژیم بنام مهرداد عارفانی در این رابطه میتواند کمک کننده باشد. او همان کسی است که به جرم تلاش برای بمب گذاری در میتینگ مجاهدین اکنون در زندان بلژیک است. او در قالب شاعری خودش را ضد مذهب معرفی می کرد و عنوان یکی از شعرهایش "مرگ بر خدا" می باشد. این نمونه نشان میدهد که وقتی به ضربه زدن به نیروی سازمان یافته ضد رژیم میرسد رژیم از زیر پا گذاشتن ادعاهای مذهبی خودش هم باکی ندارد. منطق رژیم ماندن در قدرت به هر قیمت و با هر نیرنگ است و در این مورد محدودیت ایدئولوژیک ندارد.
4. تلاش برای کنترل کف خیابان. نقش بدون تردید کانونهای شورشی مجاهدین در مدیریت قیام 96 https://bit.ly/3FS8vWb که خود رژیم هم مجبور به اعتراف به آن شده، خیابان را به کابوس رژیم تبدیل کرده است. بنابراین برای مدیریت کف خیابان علاوه بر بگیر و ببند و بکش، رژیم با مطرح کردن شعارهای انحرافی از قبیل رضا شاه و…که هم میتواند سبب دلسردی برخی شرکت کنندگان اعتراضات خیابانی شود و هم بین آنها اختلاف و تفرقه بیاندازد، امیدوار است که از شدت جهت گیری تظاهرات علیه کلیت رژیم بکاهد. همچنین این شعارهای انحرافی میتواند سبب کناره گیری برخی از کف خیابان و یا حتی درگیری بین تظاهرکنندگان شود. شعار "نه شاهچی ام نه شیخ چی/ ملت چی ام ملت چی" که در تظاهرات حمایت مردم تبریز از خوزستان داده شد و همچنین اعتراض و افشاگری چند خانم علیه کسانی که شعار رضا شاه می دهند در اصفهان، اینجا:
در این رابطه قابل تامل است. این برخوردها نشان میدهد که ترس از ربوده شدن تظاهرات بر علیه اهداف تظاهرکنندگان که توسط رژیم دنبال می شود کاملا واقعی و در ذهن توده مردم وجود دارد. هدف نهایی همه این ترفندها اخلال در کار کانونهای شورشی در مدیریت شعارها و جهت دادن به تظاهرات های خیابانی می باشد. سود دیگر شعار رضاشاه برای این پروژه سیاسی این است که در خارج به تلاش برای آلترناتیو سازی از سلطنت کمک می کند. این نشان میدهد که گزینه سلطنت در ایران حمایت مردمی دارد پس باید نگاهها بجای شورای ملی مقاومت به سوی آنها جلب شود. این تکمیل کننده ادعای دیگر رژیم نزد قدرتهای خارجی است که چنین القاء می کند که نه تنها مجاهدین در ایران نفوذی ندارند بلکه مورد نفرت عموم ایرانیان نیز می باشند.
5. استقبال از فعال کردن سلطنت طلبان و کسانی که تحت تاثیر این ترفندهای رژیم نسبت به سلطنت دچار توهم می شوند و مدیریت آنها در جهت هیستریک و آلوده کردن فضای سیاسی در بین ایرانیها از یک سو و حمله و هجوم و نفرت پراکنی بر علیه نیروهای سیاسی فعال و بطور ویژه سازمان مجاهدین خلق در فضای مجازی تحت عناوینی مانند مقابله با خائنین پنجاه و هفتی یا کسانی که بر علیه شاه انقلاب کردند و ایران را به خمینی دادند و…. رژیم بدینوسیله نه تنها امیدوار است که انرژی مبارزاتی برخی جوانان آماده کارزار را به شوره زار سلطنتی بفرستد تا به هرز برود بلکه می خواهد از نیروی آنها در جهت تضعیف نیروی برانداز واقعی و خدمت به منافع نظام هم استفاده کند.
ب-اهداف و آمال خارجی
1. تلاش برای آلترناتیو سازی و جلب نظر ایرانیان و دولتها به آلترناتیو دلخواه. این مهم است که دولتها و مراکز قدرت خارجی که با یکدست کردن رژیم ممکن است چشمشان به بیرون از نظام دوخته شود و به دنبال نزدیکی با کسانی که فکر می کنند در آینده ایران نقش خواهند داشت برآیند را هم به سمتی جهت داد که کمترین ضرر برای نظام داشته باشد. مطرح بودن جریان سلطنت طلبی که نه تشکیلات دارد و مدیریت بخش مهمی از آن هم بدست خود رژیم است به عنوان آلترناتیو صد بار از اینکه مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت مطرح شوند برای رژیم ارجحتر است. همانطور که در داخل ایران برای دور کردن جوانان از نیروی جدی و خطرناک ضد نظام یعنی کانونهای شورشی رژیم به ترویج سلطنت طلبی می پردازد در خارج هم امیدوار است با آلترناتیو سازی از جریان سلطنت در مقابل شورای ملی مقاومت سد بندی کند.
2. فعال کردن سلطنت طلبان و انداختن آنها به جان افراد و نیروهای سیاسی ایرانی که تضعیف آنها هم به نفع رژیم هست و هم به نفع خود سلطنت طلبان که آنها را به چشم رقیب می بینند. آنها با شیوه های چماقداری چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی می توانند دست به فحاشی و ایجاد رعب و وحشت بزنند. حمله اخیر چنین افرادی به هادی خرسندی نمونه ای از ایجاد فضای رعب می باشد: https://www.facebook.com/reza.shams.12/posts/4790866970945350
از طرفی خود نیروهای سایبری رژیم هم میتوانند همراه با فعالین سلطنت طلب برای کمپینهای دروغ پراکنی و شیطان سازی شان علیه مخالفین و به ویژه علیه مجاهدین پوشش سلطنت طلبی ایجاد کنند تا شاید بتوانند مخاطبان بیشتری را تحت تاثیر قرار دهند. اقرار یکی از طرفداران پهلوی به وجود پدیده ای بنام سایبری سلطنت طلب:
آنها همچنین مطالب و لینکهای کسانی که مورد تایید ارتش سایبری هستند را با کلیک و لایک یا پخش کردن آنها بولد و برجسته می کنند و بدینوسیله هم به گسترش فضای مورد نظر خود می پردازند و هم غیر مستقیم نویسندگان و تولید کنندگان چنین مطالبی را تشویق به کار بیشتر می کنند. تا آنجا که من متوجه شده ام یک دسته از کسانی که بطور خاص مورد علاقه این دسته سایبری/ سلطنتی می باشند و مرتب مطالبشان توسط آنها برجسته می شود بریدگان از مجاهدین که به خدمت رژیم در آمده اند، می باشند.
رضا شمس بیست ونهم نوامبر 2021د.

Thursday, October 28, 2021

سناریو احتمالی اطلاعات رژیم برای دادگاه نوری

امروز کمی از شهادت مصداقی را گوش کردم. در پاسخهایش به وکیل نوری در آن نمیدانم، یادم نیست، نظر من این است زیاد بود. با چنین شهادتی هیچ قاضی یی نمیتواند حکم صادر کند. احتمالا اگر دادگاه تنها با شهادت این مزدور و یا افرادی شبیه خودش پیش می رفت نوری تبرئه میشد. این چیزی است که آقای موسوی که پرونده شکایت علیه نوری را ابتدا تنظیم کرده هم اخیرا بیان داشته. https://bit.ly/3iO1cFT
این ذهن را به اینجا میرساند که این سناریو احتمالا قرار بوده اینطور پیش برود:
1- مجاهدین به دلیل اینکه از سوی رسانه های دوست رژیم مصداقی کار چاق کن این پرونده معرفی می شد وارد این پرونده نمی شدند.
2- نوری بر اساس شهادتهای آبکی مصداقی و باندش تبرئه می شد.
3- تبرئه شدن نوری به گردن مجاهدین انداخته می شد.
4- توسط مصداقی و به کمک رانت رسانه ای که از طریق رژیم به او می رسید در سطحی گسترده با حضور او در رسانه هایی مثل من وتو، رادیو فردا و آمریکا، بی بی سی و... موضوع تبرئه نوری به وسیله ای برای شیطان
سازی از مجاهدین تبدیل می شد.
5- مصداقی سفیدسازی و قهرمان دادخواهی و نوری هم با سلام و صلوات به ایران فرستاده می شد.
6- دستگاه تبلیغاتی رژیم با تبلیغات حول تبرئه نوری به انکار جنایاتش -بخصوص جنایت 67-می پرداخت و چشم انداز به محاکمه کشیده شدن سران رژیم را کلا به لحاظ حقوقی بی پایه می کرد. یعنی به جنبش دادخواهی ضربه ای کاری وارد می کرد.
همه اینها اما تا اینجا با ورود سنگین مجاهدین به این پرونده بر سر رژیم آوار شده.
پ.ن: با گوش دادن به پاسخهای او در امروز و خواندن خاطراتش به این نتیجه رسیده ام که خاطرات مصداقی هم بخشا از متن بازجوییهای دیگر زندانیان گرفته شده. بنا به گفته آقای ژورک لاجوردی برای تهیه کتاب کارنامه سیاه متن اقرار زندانیان در بازجوییها را در اختیار او قرار میداده تا بر اساس آن اقرارها کتاب تهیه کند. به نظرم در خاطراتش هم از همان منابع استفاده کرده به همین دلیل امروز گیر افتاده بود و نمیتوانست مسقیم پاسخ پرسشهای وکلای نوری که سولات مشخص و دقیق می کردند را بدهد. چون خیلی از چیزهایی که او در کتابهایش ادعا کرده در واقع ربطی به او و خاطراتش ندارد. او احتمالا بسیاری از بخشهای خاطراتش را بر اساس آگاهی اش از پرونده های بازجویی لاجوردی و بازجویانش از دیگر زندانیان نوشته نه بر اساس چیزهایی که برای خودش اتفاق افتاده. کسی که چهار جلد خاطراتش را بخواند متوجه می شود که او در بسیاری موارد نسبت به جاها و چیزهایی صحبت می کند که اساسا خودش در آن جاها نبوده. این بدین معنی هست که او به پرونده دیگر زندانیان دسترسی داشته و احتمالا هنوز هم دارد. یک مورد که من یادم مانده این است که او هنگامی که در زندان اوین است میداند که مثلا در بیرون اطلاعات و سپاه برای بدام انداختن زندانیان آزادشده مجاهد که قصد پیوستن به مجاهدین دارند کجا و چگونه دام می گذارد و آنها را دوباره دستگیر می کند.

Monday, August 02, 2021

بازجویی از هادی در دو پرده!

قابل توجه خواننده: شخصیتهای این صحنه ها زاییده تخیل نویسنده می باشند وهر گونه شباهتی با شخصیتهای حقیقی و حقوقی بشدت تایید می شود!! 

پرده اول:

هادی کت بسته روی صندلی.

بازجوی اول روبرو: شما متهم به ایجاد شبهه و تشویش افکارعمومی هستید. چرا گفته ای دستگیری نوری کار سربازان امام زمان بوده؟ چرا حرف رجوی را زده ای؟ یعنی شما توی این سن و سال هنوز نمیدانی که فرقه منفور رجوی چه سازمان جهنمی است؟

هادی: از کجا معلوم که آنها حرف من را نزده باشند؟ وانگهی خیلیها خیلی حرفها می زنند که شباهت به حرف دیگران دارد پس آنها هم جرم مرتکب شده اند؟ تازه من جایی ندیده ام آنها چنین حرفی زده باشند.

بازجو: این خیلی فرق می کند. رجوی خط قرمز است، فهمیدی! خط قرمز! دیگران نیستند! شما خط قرمز را رد کرده ای. شما آمده ای زیر آب یک پروژه بزرگ را زده ای. چرا خودت را قاطی کردی؟

هادی: قاطی چی؟

بازجو: خودت را به نفهمی نزن! یعنی تو نمیدانی قرار بود ایرج جنبش دادخواهی را از چنگ رجوی در بیاورد و وقتی صاحبش شد آن را برعلیه او بچرخاند؟ حتی قرار بود رجوی را محاکمه کند!

هادی: نه والا. من شاعرم و بی شیله پیله. این حقه بازیها در مخیله من هم نمی گنجد. کسی بیاید خون دیگران را صاحب شود و بعد آن را شمشیر کند و بخواهد گردن صاحب خون را بزند. والله ابلیس هم عقلش به چنین چیزهایی نمیرسد. تازه اگر عقلش هم برسد فکر نکنم وجدانش به او اجازه بدهد اینقدر نامرد باشد.

بازجو سرش را به گوش هادی نزدیک می کند: ببین من خوبی تو را میخواهم بیا و یک تکذیبیه بنویس و از فرقه منفور رجوی براعت بجو یک معذرت خواهی هم از ایرج بکن و خودت را خلاص کن.

ایرج در گوشه دیگر سالن در حالیکه لنگهایش روی میز دراز کرده و باطوم برقی را مرتب به کف دست چپش می کوبد سراپا گوش است. از باهوشی و زرنگی خودش در اجرای پروژه ها و طرحهای پیچیده خوشش می آید. با نگاهی تحقیر آمیز به هادی از جا بلند می شود: نه! نه خیرمتهم باید توبه نامه بنویسد. معذرت خواهی کافی نیست. باید فرقه منفور رجوی را هم بشدت محکوم کند و یک مصاحبه هم باید با میهن تی وی بکند. براعت خشک و خالی کافی نیست. باید مصاحبه هم بکند. باید بگوید چقدر پول از رجوی گرفته. پولی که گرفته را هم باید پس بدهد. کمبود بودجه دارد پدرمان را در می آورد. از وقتی اسدی زندانی شده به افلاس افتاده ایم.

به سمت زندانی می آید: خیال کرده با کی طرفه. تا توبه و مصاحبه نکند و پولها را پس ندهد دست از سرش بر نمیدارم.

بازجو سرش را به علامت تصدیق تکان می دهد: هر چه شما بفرمایید.

دوباره سرش را به گوش هادی می چسباند: داری زمان را از دست می دهی. باید هر چه سریعتر تصمیم بگیری و گرنه سر و کارت با رئیس است. خودت هیچ به نوه ها و بچه هایت رحم کن. آنها را هم توی خطر انداختی!

هادی هاج و واج شده و نمیداند چه بگوید.

ایرج دور هادی می چرخد و هر از گاهی جلو او می ایستد و به او زل می زند. دست آخر بالای سر او می ایستد: بگو خودت را چند فروخته ای؟ بگو پولها را چه کار کرده ای؟ رجوی چقدر به تو پول داده؟ بگو کی، کجا و چقدر گرفته ای؟ تند سریع فوری جواب بده.

هادی من و من می کند: پ پ...پول! کدام پول؟ تازه مگر خودت نمی گفتی رجوی مرده؟ مگر آدم مرده هم می تواند به کسی پول بدهد؟

ایرج کنترلش را از دست می دهد و محکم با پشت و کف دست پی در پی به صورت هادی می کوبد. درهمین حین خانم شاعر وارد می شود.

پرده دوم:

خانم شاعر به سمت ایرج که دوباره دستش بالا رفته می دود: ایرج جون نزن. هادی دوست منه. من هنوز دوستش دارم.

ایرج را بغل می کند و به سر میزش بر می گرداند و چند قرص را به او میدهد. ایرج دوباره لنگهایش را روی میز گذاشته و باطوم را در هوا گرفته و مدام آن را به کف دست چپش می کوبد.

شاعره کنار هادی می نشیند و با دستمال خون را از لبهای هادی پاک می کند: ایرج مثل فرزند خودم است. خیلی پسر نازنینی است. فقط گاهی اوقات که قرصهایش به موقع نمی خورد خیلی خشن می شود. میترسم آخرش خون کسی به گردنش بیافتد و دوستان و روسای تهرانیش هم زله شوند و ولش کنند به امان خدا. آنوقت چه خاکی به سرمان بریزیم؟ به حرف من هم گوش نمیدهد. خدا میداند آخرش چه شود.

سپس گله مندانه ادامه می دهد: هادی جون چرا از قطار پیاده شدی آخه؟ چرا آن حرف را زدی؟ دل ایرج را رنجاندی؟ چرا خودت را تو دردسر انداختی؟ حالا هم دیر نشده بیا دوباره سوار شو.

هادی با کم حوصلگی: کدام قطار خانم؟ من اصلا سوار نشدم که بعد پیاده بشم.

شاعره رو به ایرج، با تعجب: این چه می گوید؟ منکه اسم هادی جون را سر لیست آن صد نفر نوشتم. من فکر می کردم که امضای هادی جون را هم گرفته ای و او هم سوار قطار شده.

ایرج در همان حالت قبلی: سوار نشد. هر چه آدم فرستادم، تهدید و تتمیع کردم سوار نشد که نشد. آخرش خودم مجبور شدم به او بگویم که رجوی دشمن اوست و آدم فرستاده بود توی برنامه اش در آمریکا برعلیه او حرف بزند ولی توی کتش نرفت که نرفت.

شاعره: اه ه. هادی جون راست میگه؟ واه چرا خودت را خراب کردی؟ من را هم جلو ایرج جون خراب کردی. آخه چرا؟ منکه اسم تو را سر لیست نوشتم.

ایرج در همان حالی که روی صندلی لمیده: این مردک خودش را به رجوی فروخته. دست از سرش بر نمیدارم. خیال کرده. بلایی به سرش بیاورم که انگشت نمای خاص و عام شود.

شاعره: نه ایرج جون. این دوست منه. باید باهاش مدارا کنی. فقط فکر کنم این رجوی ملعون او را شستوشوی مغزی داده.

ایرج دوباره بلند می شود به سمت هادی: باید اعتراف کند. باید مصاحبه کند. باید پولها را پس بدهد و رجوی را محکوم کند. باید بگوید رجوی چقدر به او پول داده.

به نیمه راه نرسیده تلفن زنگ می زند. ایرج بر می گردد و تلفن را بر میدارد.

هادی حالش خراب است و دارد بیهوش می شود. فقط در حالت نیم هوشی می شنود که ایرج می گوید: هر چه شما بگویید. چشم. رهایش می کنم.

پس از تلفن به سوی هادی می آید: شانس آوردی. گفتند فعلا ولت کنم.

شاعره به آغوش ایرج می پرد: آه ایرج جون.

همانطور که در بغل ایرج است رو به هادی: می بینی چقدر پسر نازنینی است. دلت میآید دلش را بشکنی. بیا و به حرمت دوستی گذشته مان سوار قطار شو. قول میدهم ایرج هم بهت زیاد سخت نگیره.

ایرج: نه! باید توبه نامه بنویسد. حالا آزاده بره ولی دست از سرش برنمیدارم. حتی اگر شده از دستور حاج آقا سرپیچی کنم به حسابش می رسم.

هادی لنگان لنگان خارج می شود.

  

Saturday, July 31, 2021

لطفا به شعور ما توهین نکنید! اندر باب ویدئوهای اخیر"رضا شاه شرمنده ایم، روحت شاد و ای شاه ایران ..."

 آنچه مرا به نوشتن این مطلب واداشت این بود که با هیاهویی که پیرامون چند ویدیو- در ادامه نشان خواهم داد که احتمال ساختگی بودن آنها تقریبا صد در صد است- در فضای مجازی راه افتاده احساس کردم که به عنوان یک شنونده به شعورم توهین شده. خواننده هم میتواند بخواند و برای خودش قضاوت کند.

اخیرا سلطنت طلبان برای اثبات اینکه در ایران هواخواه دارند به انتشار دو ویدئو دستکاری شده و ساختگی که در آن شعارهای رضا شاه وجود دارد رو آورده اند. منبع اصلی آن ویدئوها هم خانمی به نام روشنک آسترکی است. سلطنت طلبان در دنیای مجازی نسق گرفته و همان ویدئوها را چماق کرده و به سر این و آن می کوبند. دراین نوشته ابتدا با استناد به ویدیو رادیو آمریکا به اثبات اینکه منبع اصلی این دو ویدیو روشنک آسترکی است خواهم پرداخت و بعد به اینکه این خانم کیست و چقدر اعتبار دارد.

البته این خانم یک ویدیو دیگر هم ساخته که 19 ساعت از آن می گذرد ولی هنوز نه سلطنت طلبان و نه رادیو آمریکا آن را هوایی نکرده اند! لینک تولید جدید خانم آسترکی که گویا در یزدانشهر اصفهان کسانی شعار ای شاه ایران…میدهند:

https://twitter.com/roshanak_ast/status/1417944053354844161

ماجرای من با این ویدیو از دیدن کلیپ صدای آمریکا در توییتر و وبسایت آن شروع شد. کالبد شکافی این ویدیو نشان خواهد داد که واقعیت چیست.

https://twitter.com/VOAIran/status/1417544353845755907 بگذارید ابتدا این ویدیو را ببینیم:

همچنانکه آشکار است، این کلیپ آمده سه کلیپ جداگانه را برداشته و با هم مخلوط کرده و یک کلیپ جدید ساخته. اگر به گوشه سمت چپ بالای کلیپ توجه کنید می بیند که در هر تکه این کلیپ منبع آن در گوشه چپ بالای آن ذکر شده. این فیلم صدای آمریکا سندی است که نشان میدهد که منبع اصلی آن بخش که مربوط به شعارهای رضا شاه است خانم روشنک آسترکی است. این ویدئو سه تکه دارد تکیه اول را آنطور که روی ویدیو نوشته از "شبکه های اجتماعی" گرفته، این تکه در شبکه های اجتماعی به عنوان یک کلیپ جدا وجود دارد و واقعی است، اینجا:

https://twitter.com/ramzi1336/status/1417570268134920193

قسمت آخر "ارسالی شما" نام دارد. این قسمت هم در جاهای دیگر وجود دارد البته باز به عنوان یک کلیپ جداگانه، اینجا: https://twitter.com/sima_hedayat/status/1417575632570142736

 Roshanak_astپس قسمت اول و سوم فیلم واقعی است. قسمت وسط 7-8 ثانیه از یک کلیپ گرفته که متعلق است به

 که نامش بالای همان تکه هم ثبت شده. اصل ویدیو روشنک، ساعت 1.18 دقیقه بعد از ظهر تولید شده و نیم ساعت بعد در ویدیو صدای آمریکا مورد استفاده قرار گرفته، اینجا:

https://twitter.com/roshanak_ast/status/1417534470199160836

رادیو آمریکا سه کلیپ جداگانه را به هم آمیخته که دو تکه اول و آخر واقعی است و قابل راست آزمایی. اما آیا آن تکه که منبعش خانم آسترکی است هم چنین است؟ جواب منطقی خیراست چرا؟ غیر از صفحه توییتری این خانم هیچ منبع دیگری برای آن وجود ندارد خبرنگار رادیو آمریکا هم که نتوانسته مثل دو تکه دیگر آن را در شبکه های اجتماعی یا ویدیوهای ارسالی بینندگان پیدا کند!

اگر سازنده ویدئو آن تکه ویدئو متعلق به روشنک را توانسته بود در شبکه های اجتماعی یا ویدیوهای ارسالی صدای آمریکا که قابل راست آزمایی هستند پیدا کند دلیلی نداشته که برود و دوباره بگردد تا ویدیو روشنک را پیدا و استفاده کند. البته شاید هم از قبل به ای میل شخصی اش ارسال شده بوده ولی بدلیل قوانین رادیو آمریکا مجبور بوده منبعش را ذکر کند! منطقی این است که بگوییم چون نتوانسته در جای دیگری این ویدیو را پیدا کند از خانم روشنک به عنوان منبع استفاده کرده. یعنی ویدیو روشنک در شبکه های اجتماعی وجود نداشته. ارسالی شنوندها به رادیو آمریکا هم که نبوده چون اگر بود یک خبرنگار حرفه ای که در بدر دنبال کلیپ می گردد که یک ویدئو برای رضا شاه بسازد حتما به آن متوسل می شد و توییت یک فردی که در خارج ایران است را به عنوان منبع استفاده نمی کرد. هر خبرنگاری سعی می کند در تولیداتش ترجیحا از منابع محکم استفاده کند مگر اینکه به شکل قطعی به منبع محکم و قابل راست آزمایی دسترسی نداشته باشد. در اینجا نتیجه ای که میتوان گرفت این است که آن تکه فیلم منتسب به روشنک نه در شبکه های اجتماعی وجود داشته و نه به رادیو آمریکا ارسال شده بوده پس منبع آن فقط روشنک است. روشنک همان روز 20 ژوئیه این کلیپ را هم تولید کرده، رضا شاه شرمنده ایم...، اینجا: https://twitter.com/roshanak_ast/status/1417568649221754887

با توجه به حقایق بالا با اطمینان میتوان گفت که منشاء اصلی این دو کلیپ که در فضای مجازی و رسانه ها در حال پخش است فقط روشنک است.

حالا این روشنک کیست؟

در توییتر ایشان خبرنگار و مشروطه خواه است، اینجا:

https://twitter.com/roshanak_ast

در کیهان لندن، ایشان این است: "روزنامه‌نگار و کارشناس اقتصادی- سیاسی کیهان لندن در رشته اقتصاد بازرگانی تحصیل کرده است. وی هشت سال از اعضای شورای مرکزی و دبیر سازمان غیردولتی «توتم اندیشه» و دو سال مدیر «مرکز حمایت از کودکان بی‌سرپرست مهرآیین» اصفهان بود. او فعالیت مطبوعاتی خود را در سال ۱۳۸۰ با رسانه‌های محلی اصفهان آغاز کرد و از ۱۳۸۷ در خارج کشور زندگی و از سال ۲۰۱۴ با کیهان لندن همکاری می‌کند." اینجا:

 https://bit.ly/3xYVsyR

  https://bit.ly/3wSxN1H حوزه اصلی فعالیت "توتم اندیشه" در اصفهان، "مذهبی، هنری و ورزشی"، اینجا:

در آیت الله بی بی سی او عضو حزب پان ایرانیست است. مهمترین کار حزب به زبان خودش مبارزه با تجزیه طلبهاست!، اینجا: https://www.youtube.com/watch?v=hFTY37VvVQ8

در اینحا او نویسنده مقالات سایت جوانان پان ایرانیست است. نمونه ای ازمبارزات ایشان: "۱۳ اردیبهشت ماه جاری، فریناز خسروانی بر اثر سقوط از طبقه چهارم هتل محل کار خود (هتل تارا) در شهر مهاباد درگذشت. اما خبر از سوی برخی سایت ها از جمله سایت کومله با این روایت که دختر جوان مهابادی برای فرار از تجاوزی که مامور اطلاعات با همدستی رییس هتل قصد انجامش را داشت، خودکشی کرده است، افکار عمومی را در فضای مجازی و همچنین شهروندان مهابادی هدف قرار داد که نتیجه آن یورش افراد شرور به هتل تارا، تخریب هتل و غارت اموال آن بود. تخریب و غارتی که به گفته مسولان هتل، خسارتی ۸ تا ۱۰ میلیارد تومانی در برداشته است." اینجا:

 https://www.pan-iranist.info/10615.html

من این خانم را نمی شناسم، نمی خواهم هم عجولانه قضاوت کنم ولی مجموعه سابقه ایشان ذهن من را به آن سمتی می برد که بگوید "پیدا کنید پرستو را!".

این خانم دو ویدیو در 20 ژوئیه ساخته و یک ویدیو هم 19 ساعت پیش که هنوز نه رادیو آمریکا پخش کرده و نه سلطنت طلبان! پس تا اکنون که این سطور نوشته می شود فقط در صفحه توییتر این خانم وجود دارد! احتمالا اگر هنوز رویی مانده باشد بعدا توسط سلطنت طلبان در فضای مجازی پخش خواهد شد. ویدیو آخرش، 21 ژوئیه، منتسب به مردم یزدانشهر اصفهان است ولی قبلی ها را به مردم ایذه منتسب کرده بود.

برای ساختن این سه ویدیو- البته اگر به تولیداتش ادامه ندهد- او کلیپهای تاریک که چهره جمعیت در آنها آشکار نیست و هر کسی می تواند هر صدایی بخواهد به روی آن بگذارد را انتخاب کرده!

با توجه به حقایق بالا، با توجه به سوابق این خانم، و با توجه به اینکه او تنها منبع و منشاء اولیه این ویدیوها است احتمال اینکه این ویدیوها ساختگی و صداگذاری شده باشند، حداقل برای نگارنده چیزی نزدیک به صدرصد است. برای شما چطور؟

رضا شمس