Wednesday, December 16, 2015

شبکه جنگ نرم رژیم علیه مجاهدین




دوستی که کمی دستش در کار است و اخیرا اخبار را با دقت بیشتری دنبال می کند از بهت زدگی و حیرتی که با دنبال کردن انبوه تبلیغات علیه مجاهدین به آن دچار شده می گوید. از سایتهای رنگارنگ رسمی وزارت اطلاعات تا سایتهای ظاهرا غیر رسمی در رنگهای مختلف از چپ بگیر تا راست و میانه که چراگاه مقاله نویسهای وزارتی در پوش اپوزیسیون هستند و حتی رسانه های فارسی زبان متعلق به کشورهای غربی که ظاهرا باید بی طرف باشند و در کل مجاهدین و شورای ملی مقاومت را تحریم خبری کرده اند و زمانی هم که اخبار مربوط به آنها را پوشش می دهند بیشتربه جوسازی منفی تبلیغاتی شبیه است تا خبر رسانی و دهها مقاله نویس مجهول و معلوم از عضو سابق مجاهدین و شورا بگیر تا شاعربریده و تواب اپوزیسیون نما ووووو.
بقول او این تازه در دنیای مجازی و در خارج کشور است و شامل رسانه های داخل و ارتش سایبری و رسانه های خارجی زبان رژیم ووو.. نمی شود و ادامه می دهد، حتما جنگ با مجاهدین باید برای رژیم خیلی حیاتی باشد که این همه نیرو می گذارد.  سپس می گوید؛ آنچه او را گیج کرده این است که مجاهدین که فعلا در لیبرتی محصور هستند و نمی توانند با رژیم و پاسدارها درگیر شوند تازه چند هزار آدم کجا و این همه پاسدار و بسیجی و اطلاعاتی ووووووو کجا؟
 می گویم دوست گرامی به شما حق می دهم که حیرت زده شوی ولی شما گویا اصل موضوع را نگرفته ای. اصل موضوع اصلن ربطی به تعداد نفرات و کمیت مجاهدین و ارتش آزادیبخش در لیبرتی ندارد. کمیت مهم است ولی اصل نیست همچنانکه گفتی از آنجا که مجاهدین فعلا در جنگ نظامی و در جبهه جنگ درگیر نیستند اینکه  هزار نفر، دو هزار نفر یا پنج هزارباشند اهمیت ثانویه دارد. اصل دعوا بر سر یک کیفیت است و آنهم تشکیلات می باشد. تشکیلاتی با یک پیشینه تاریخی مشخص و نمادهای شناخته شده در ایران و جهان. تشکیلاتی که هدف اعلان شده اش سرنگونی رژیم می باشد و برای موجودیت رژیم یک تهدید جدی محسوب می شود. رژیم و متحدانش می خواهند اصل تشکیلات و هر گونه مقاومت سازمان یافته را از بین ببرند. اهمیت استراتژیک چنین تشکیلاتی، آنهم در برابر یک رژیم ورشکسته و ضد تمدن معاصر بشری که بر روی انبار باروتی مثل ایران لمیده، در این است که یک ظرف و کیفیتی است که در هر لحظه و در کوچکترین فضای تنفسی میتواند به لحاظ کمی جهش کند و در شرایط مناسب چند ده برابر ضریب کمی بخورد و سرنوشت یک جامعه را تغییر دهد. اصل دعوا اینجاست آنها می خواهند چنین چیزی وجود نداشته باشد.
رژیم در داخل کشور تیغ سرکوب مستقیم را بالای سر مردم، به خصوص مجاهدین نگه داشته و هرجا با سرکوب نرم ( تبلیغات و شیطان سازی) کارش پیش نرود تیغ سرکوب را بر سر آنها فرود می آورد و زندان است و شلاق است و چوبه دار و حذف فیزیکی. در عراق هم که می کشد ولی در خارج به خصوص اروپا و امریکا پس از محکومیت دردادگاه میکونوس فقط به جنگ نرم متکی است به همین دلیل باید اینجا مایه بیشتری در جنگ تبلیغاتی و نرم بگذارد. ماهیت جنگ تبلیغاتی رژیم هم در خارج کمی با داخل متفاوت است. همانگونه که نمی تواند مثلا نیروی پاسدار و انتظامی را به اور سورواز ببرد و به مجاهدین حمله کند، نمی تواند از مقاله نویسی مثل حسین شریعتمداری استفاده کند. حتی آنهایی که تحت عنوان اصلاح طلب روانه خارج کشور کرده هم زیاد کارایی ندارند. عناصر این جنگ باید ظاهری غیر رژیمی و حتی مخالف آن داشته باشند تا بتوانند مخاطب پیدا کنند.
جنگ نرم باید همان کاری را بکند که اعدام و حذف فیزیکی انجام می دهد و آن نیزاز صحنه خارج کردن نیرو و فرد مبارز و جنگنده می باشد. یک جا (داخل کشور) با حذف فیزیکی و اعدام این کار پیش می رود و جایی دیگر( خارج کشور) که دستش بسته است سعی می کند با جنگ نرم و روانی فرد را از جبهه و صحنه نبرد خارج کند. یعنی جنگ نرم معطوف به همان اهدافی است که با ابزاری مثل اعدام به آن دست می یابد.
 هدف جنگ نرم  به لحاظ تاکتیکی مهار مجاهدین و ارتش آزادیبخش می باشد و بر چند محور استوار است.
 اول- مسئله دار کردن و در نهایت براندن هواداران و اعضاء مجاهدین و شورای ملی مقاومت.
دوم- نا مساعد کردن ملاء اجتماعی خارج کشور برای جلو گیری از جذب شدن افراد و نیروها به مجاهدین با استفاده از تبلیغات منفی و دامن زدن به فضای ضدیت با آنها. 
 در رابطه با هدف استراتژیکی وغایی این جنگ میتوان به دو محور اشاره کرد.     
اول- زدن سر و جدا کردن آن از بدنه تشکیلات با تاکید بر شیطان سازی از مسعود رجوی. کسی که بسا فراتر از یک رهبر سیاسی نماد و رهبر معنوی و چسب کل تشکیلات مجاهدین میباشد.
دوم- در صورت موفقیت در بند اول، فروپاشی نرم شورای ملی مقاومت و تشکیلات مجاهدین با دامن زدن به تضادهای داخلی وبراه انداختن انشعابات.
  میتوان کسانیکه در این جنگ نرم شرکت می کنند را به دو دسته تقسیم کرد.
دسته اول 
- کسانیکه که به نحوی بتوانند بطور خاص هواداران و اعضاء مجاهدین و
 شورا را مسئله دار کرده و پراکنده کنند. چنین افرادی لاجرم باید کسانی باشند که در ملاء هواداری شناخته شده باشند و میتوان آنها را به دوگروه تقسیم کرد.
  گروه یک- کسانیکه در گذشته به نحوی دررابطه یا عضو مجاهدین و شورا بوده . یا با اعضاء رابطه فامیلی و خانوادگی داشته اند. بعد به دلایلی بریده و با تحریک رژیم و به دلیل ضدیت کور با مجاهدین و شورا علنا به صف دشمن پیوسته، مزد  بگیر آن شده و در تشکلاتی مثل انجمن نجات، سحر، آوا و.... توسط رژیم سازماندهی شده اند. آنها وظیفه دارند با تولید انبوهی کتاب و مقاله و خاطرات دروغین به زبانهای مختلف با مجاهدین به مبارزه برخیزند.
گروه دو- کسانیکه  بریده وجدا شده، ادعای اپوزیسیون بودن دارند ولی درعمل تحت عنوان منتقد، تنها اپوزیسیون مجاهدین می باشند نه رژیم. اینها مدعی اند که مزد بگیر نیستند بلکه داوطلبانه!! وظیفه خود می دانند که با مجاهدین مبارزه کنند و آنها را با مسئله دارکردن اعضا و هوادارانشان و دامن زدن به جو پاسیوسیم و بیهوده پنداری مقاومت از عرش به فرش کشانده و تشکیلات آنها را از هم پاشانده و نابود کنند. اینها هر چند از موضعی دلسوزانه ، خیرخواهانه و حتی اخلاق مدارانه برخورد می کنند ولی به سان گروه اول در استفاده از شیوه های غیراخلاقی و کینه توزانه از قبیل جعل و دروغ  هیچ ابایی ندارند. یعنی هم در شکل وهم در محتوا همان کار گروه مزدبگیران را انجام می دهند. اینها جاده صافکنی و بطور همزمان سفید سازی عناصر گروه اول را نیز به عهده دارند.
دسته دوم
- کسانیکه با انگیزه های مختلف و دلایل متفاوت از قبیل وابستگی به رژیم، منافع مادی، رقابت سیاسی و...  دشمن وضد مجاهدین هستند و کار اصلیشان پخش و نشر تولیدات دسته اول در ملاء اجتماعی میباشد و سعی می کنند برای دسته اول بلندگو و مخاطب تهیه کنند. اینها را میتوان در سه گروه دسته بندی کرد.
یک- رسانه های فارسی زبان متعلق به کشورهای غربی که هم بدلیل سیاست مماشات و هم بدلیل رسوخ عوامل رژیم تحت عنوان خبرنگار در آنها، برای دادن مشوق به رژیم در این کارزارعلیه مجاهدین شرکت می کنند. هم چنین برخی افراد فعال یا صاحبان رسانه های خصوصی، اینترنتی و سایت را میتوان در این چارچوب نام برد. گاه چنین رسانه هایی را میتوان با چند صد دلار خریداری کرد.
دو- افراد، گروهها و محافلی تحت عنوان اپوزیسیون، با ادعای چپ، ملی، سکولار، ضد مذهبی و... که خود را رقیب مجاهدین و متحدینشان می دانند و بدشان نمی آید که آنها از هم بپاشند، به دلیل ماهیت فرصت طلبانه و بی پرنسیپی سیاسی تولیدات دسته اول را نشر و بدین طریق تبیغات منفی رژیم را تحت عنوان اپوزیسیون پخش می کنند.
سه- عناصری از محافل سلطنت طلب که به دلیل ماهیت منفعت طلبانه، اپورتونیستی و ضد آزادی خودشان را به رژیم نزدیکتر می دانند تا مجاهدین. این طیف که  ازامکانات رسانه ای بالایی نیز برخودارند چه داوطلبانه و چه با مزد و مواجب رسانه هایشان را با کمترین نرخ به چراگاه دسته اول تبدیل می کنند.
کاراین شبکه بزرگ و جبهه ای که رژیم برای جنگ نرم علیه مجاهدین ومتحدینشان در خارج کشور سازماندهی کرده، تولید و عرضه موادی است که هم از مجاهدین نیرو بکند، هم اعضا و هوادارانشان را مسئله دار کند و هم فضای اجتمایی را برای حضورشان منفی کند. یعنی نیروی رزمنده پیرامون مجاهدین را از صحنه خارج کند. طبیعی است که هر چه بیشتر این تولیدات در پوشش اپوزیسیون و با ظاهری غیر رژیمی عرضه شود میزان تاثیر گذاری وامکان یافتن تقاضا برای آن بیشتر خواهد بود. چرا که میزان تاثیر گذاری این جنگ نرم بستگی به میزان ظاهرغیر رژیمی داشتن عرضه کنندگان آن دارد. بی خود نیست که فعالترین عناصراین کارزار بیشتر از خود اپوزیسیون، خود را مخالف رژیم نشان می دهند تا بدین وسیله بازار کسادشان را داغ کنند.
در عصر اینترنت و آگاهی اما کل این شبکه به جای اینکه مجاهدین را از بین ببرد تبدیل به وسیله ای شده تا سره را از ناسره و جبهه دوست را از دشمن روشن و جدا سازد وعناصر آگاه و مبارز که عمدتا پیرامون مجاهدین جمع شده اند را هر چه بیشتر آبدیده و در نتیجه برای رژیم خطرناکتر کند.
تیر ماه 94                                              رضا شمس





 




Saturday, November 21, 2015

جنایت تروریستی پاریس حاصل داعشیزه کردن انقلاب سوریه


وقتی در اواخر سال 2010 نسیم بهار 
عربی به سوریه رسید رژیم اسد که خود را مصون از تحولات مربوط به بهار عرب می دانست، ابتدا تلاش کرد با وعده و وعید مردم را آرام کند ولی با اوج گیری تظاهراتها، در مارس 2011 قیامهای رشد یابنده مردمی را به توپ و تانک بست و به خاک و خون کشید. شدت سرکوب اما نتوانست مردمی را که برای رسیدن به آزادی و دمکراسی به خیابان آمده بودند به خانه ها بفرستد وچنان که انتظار می رفت تظاهراتهای بزرگ از شهر درعا به شهرهای دیگر گسترش یافت. با گسترده شدن تظاهراتها ارتش اسد به شکل وحشیانه ای در سراسر سوریه حمام خون براه انداخت. تظاهرات مسالمت آمیز به رغم سرکوبهای اسد از دسامبر 2010 تا ژوئیه2011 حدود هفت ماه ادامه داشت تا اینکه تعداد زیادی از افسران ارتش سوریه که از کشتار مردم ناراضی بودند صفوف ارتش اسد را رها کرده برای حفاظت از مردم در 29 جولای 2011 "ارتش آزاد سوریه" را تاسیس کردند. بدین سان جرقه مقاومت مسلحانه در برابر وحشیگریهای اسد زده شد. بزودی با پیوستن افسران وسربازان بیشتر به ارتش آزاد عملیات آن به سراسر سوریه گسترش یافت به طوری که در تابستان 2012 نواحی بزرگی از شهر حلب که بزرگترین شهر سوریه است به دست ارتش آزاد افتاد. با اشغال بخشهایی از دمشق توسط ارتش آزاد جنگ به پایتخت نیز کشیده شد و اسد را به لبه پرتگاه سقوط کشاند. با قطعی شدن خطر سرنگونی اسد، رژیم ایران پرده ها را کنار زده علاوه بر کمکهای لجستیکی هزاران نفر از اعضای حزب الله لبنان و سپاه تروریستی قدس را به جنگ با ارتش آزاد گسیل کرد و بدین ترتیب اسد را از سقوط نجات داد. رژیم ایران مدعی است که در سه سال اول انقلاب سوریه، یعنی از سال 2011-2014، دوبار اسد را از سقوط  نجات داده است.
 
  استراتژی بد و بدتر و داعشیزه کردن سوریه
ارتش آزاد سوریه بدلیل ماهیت ترقی خواهانه اش میتوانست هم مورد پذیرش مردم سوریه باشد و هم از طرف جامعه جهانی مورد حمایت قرار گیرد. به همین دلیل یک بدیل و جایگزین مناسب و خوب برای رژیم اسد به حساب می آمد. رژیم اسد برای از بین بردن جایگاه ویژه ارتش آزاد و نیروهای میانه رو پیرامون آن علاوه بر سرکوب مستقیم ، سعی کرد با نادیده گرفتن و دست باز دادن به نیروهای مرتجع وابسته به القاعده آرایش و تعادل نیروهای سیاسی اپوزیسون را به هم بزند به نحوی که نیروهای بدتر از خودش در اپوزیسیون دست بالا پیدا کنند تا در تقابل نهایی از ترس جایگزینهای بدتر از اسد، مانند القاعده و داعش، افکار عمومی و جهان به ناچار به سر پا ماندن اسد به عنوان نیروی بد رضایت دهد.
  در دسامبر سال 2014 تلویزیون ان.بی.سی در گزارش مفصلی تحت عنوان " داعش و رژیم سوریه، یکدیگر را در صحنه نبرد نادیده می گیرند." این حقیقت را در یک گزارش مستند بر ملا کرد.
 براساس این گزارش ازآغاز سال 2014 تا ماه نوامبر تنها 6% عملیات ارتش اسد بر علیه داعش بوده است.
مجله تایم نیز در فوریه سال 2015 در گزارشی تحت عنوان" چرا بشاراسد با داعش نمیجنگد؟"  استراتژی کثیف و موزیانه اسد را افشا کرد.  
این گزارش به نقل از یک دیپلمات غربی، استراتژی اسد را اینگونه خلاصه می کند: "آنها (رژیم اسد و حامیانش) دست به هر کاری میزنند تا موقعیت اپوزیسون را تنزل دهند، حتی اگر به قدرتمند کردن داعش بیانجامد. آنها میدانند که در انتخاب بین پرچم سیاه داعش و دمشق( اسد)  جامعه جهانی دمشق را انتخاب خواهد کرد."
حاصل این استراتژی داعشیزه کردن انقلاب سوریه می باشد. رژیم ایران و اسد امیدوار بودند که با داعشیزه کردن سوریه در نهایت ماندگاری اسد را به مردم سوریه و جامعه جهانی تحمیل کنند. این استراتژی تا به حال موفق نبوده و کشورهای غربی  هم چنان کنار رفتن اسد از قدرت را شرط ضروری پایان جنگ داخلی سوریه  و شکست دادن داعش می دانند. این سیاست ضد انسانی اما سوریه و عراق را به ویرانی کشانده است.

  بنابراین می توان گفت سپاه قدس، حزب الله و اسد علاوه بر مسئولیت کشتار و ویرانگریی که خودشان انجام می دهند، به شکل غیر مستقیم در تمامی جنایتهایی که داعش انجام میدهد از جمله جنایت اخیر در پاریس هم به نحوی شریک جرم محسوب  می شوند. در این مورد رژیم ایران  بطور خاص شریک جرم اصلی می باشد چرا که اگر حمایت این رژیم  نبود قبل از اینکه اساسا داعشی وجود داشته باشد رژیم اسد سقوط کرده بود.   
رضا شمس   



Friday, October 30, 2015

بازهم کینه کشی بزدلانه خامنه ای از پناهندگان محصور در کمپ لیبرتی


خامنه ای که در مقابل سنبه پر زور تحریمها مجبور به نوشیدن جام زهر شده و در سیاستهای منطقه ای هم با شکستهای استراتژیک مواجه است، اکنون به سان خمینی که عقده ی شکست در جنگ با عراق و نوشیدن زهر آتش بس را با کشتار مجاهدین فرو نشاند، میخواهد با چنین جنایتهایی از مجاهدین که جام زهر اتمی را به حلقومش ریختند انتقام بگیرد.       

حمله رژیم مافیایی خامنه ای به مجاهدین بی سلاح و محصور و به خاک و خون کشیدن پناهندگان بی دفاع در ماه محرم، هم چنین نشان از ماهیت فاشیستی و داعش گونه این رژیم دارد که در انجام جنایت هیچ حد و مرزی را نمی شناسد و نشان از فرهنگی دارد که در آن جنایتکارانش و در رأس آن خامنه ای، افرادی بزدل و پست می باشند که برای لاپوشانی شکستهای پی در پی که رژیم را در لیه پرتگاه سرنگونی قرار داده، عقده های درونی و حقیرانه خود را به شکل کینه کشی از انسانهای بی دفاع و محصور نشان می دهند. البته هم چنانکه زمان نشان داده، چنین جنایاتی تا به حال نتوانسته بقای این رژیم را تضمین کند وآن را از بحران سرنگونی خلاص نماید و این رژیم به رغم همه جنایتهایش دارد به سرنوشت محتوم خود، که همانا سرنگونی می باشد، نزدیک و نزدیکتر می شود.  

Sunday, February 08, 2015

واکنشها پیام تسلیت خانم رجوی به پادشاه عربستان

 طرف چماقش را روی دوش گذاشته از دوره ی پارینه سنگی وارد قرن  بیست و یکم شده و سر گذر بل گرفته که آی هوار برسید که مریم رجوی مرگ پادشاه تازی، نوکر امپریالیست و  مرتجع ضد زن عربستان را تسلیت گفته. یکی مقاله می نویسد. یکی توی دنیای مجازی معرکه میگیرد و غوعا بپا می کنه، آن یکی عکس خانم رجوی با لباس سیاه می گذارد که یعنی ببینید این خانم برای شاه عربستان لباس سیاه پوشیده. و.....  به گمان خودشان محشر به پا کرده اند و طوفانی در استکان چای.
معلوم نیست چرا اینها از یک پیام تسلیت اینقدر گزیده شده اند. انگار کسی محفل شادیشان را به هم زده و قر بابا کرم را در کمرشان خشکانده که اینطور آشفته اند. شاید انتطارشان این بوده که خانم رجوی مرگ پادشاه عربستان را تبریک بگوید. خوب این کار را  که جنتی برایتان کرده بروید و با آن حال کنید. یکی نیست به این جماعت اسکول بگوید آخه اسکول خان که معلوم نیست از کدام غاری آمده ای بشر متمدن قرن بیست و یکم در روابط بین کشورها فرهنگ و حساب و کتاب خاص خودش را دارد. در این فرهنگ احترام متقابل، دوستی و حسن همجواری و عدم دخالت در امور  دیگران ترغیب می شود نه امر و نهی به دیگران، قبیله گرایی و جنگ و دعوای فرقه ای  و فرستادن تروریست به اقصا نقاط جهان.  عصر حجر نیست که برای اشغال غارهای همسایگانت با چماق توی سرشان بزنی و مدام توی غارهایشان آتش به پا کنی بلکه بتوانی، به گفته عظما، مدیریت !!! آنهارا به دست بگیری و دلت خوش باشد که  قدر قدرت  غارنشینی شده ای. خوب این نگاه  احمدی نژادی  به سیاست جهانی را که خامنه ای و جنتی دارند دامن می زنند، لابد غوغا به پا کرده اید که از جنتی عقب نیافتید؟ .
وانگهی، خوب جناب غضنفر خان خارجه نشین، اگر خانم رجوی هم بخواهد مثل شما احمدی نژادی بیندیشد و عمل کند که دیگر آلترناتیو  این رژیم به حساب نمی آید. فوقش می شود مثل یکی از شماها که در حالی که از اداره ی زندگی عادی خودتان عاجزید، توهم رسالت جهانی را دارید و دن
کیشوت وار به همه ی دنیا اعلان جنگ می کنید. در چنان حالتی  مردم ایران و دنیا برای او همانقدر احترام قائل خواهند بود که برای شما ها قائلند. 

نتیجه گیری  سیاسی- فرهنگی: فرقی نمی کند که یک اسکول متوهم دگم و قشری، روی پوسته اش چه بنویسد. سوپرچپ، سکولار، ناسیونالیست آریایی نژاد ضد تازی باشد یا  منتقد پاکدامن!!!!!،سوپر مترقی ضد مذهب باشد یا لیبرال و مدرن، شاعر و اومانیست و رومانتیک و تی تیش مامانی باشد یا تکنوکرات و زمخت و بی احساس. پنجاه سال هم که در خارج و پیش بشر متمدن زیسته باشد، پوسته را که بشکافی یک دوجین جنتی و احمدی نژاد از درونش بیرون می جهد و طبیعی است که حاصل فعالیتهای چنین موجودی در نهایت به جیب خامنه ای و جنتی برود. به قول قدما "از کوزه همان برون تراود که در اوست".

رضا شمس