درست هنگامی که می پنداری مرزهای وقاحت و دروغ در بعد لا یتنهایی آن در نوردیده شده و بیشتر از آن در تصور انسانی نمیگنجد. درست زمانی که می اندیشی پلشتی و پستی بیش از این دیگر ورای استعداد این موجود دو پاست که آدمش می نامیم- هر چند می دانی که دشمن تو که این رژیم قرون وسطایی مافیایی – فاشیستیست بسا مرزهای وقاحت را درنوردیده است- درست در چنین لحظه ای آنها تو را شگفت زده می کنند.
آنها اول جوانان را می کشند . بعد جنازه ی آنان را می دزدند و بلند گوی دروغین آرزوها و آمال آنان می شوند.
قاتلانی که جنازه ی قربانیان خویش را به شانه می کشند و اشک تمساح می ریزند به این هم بسنده نمی کنند و آنان را جاسوس خود هم معرفی می نمایند و سپس به خونخواهی آنان بر خواسته از جنازه ی آنان چماق می سازند و بر سر دوستان و همراهان آنان می کوبند.
قاتلانی که جنازه ی قربانیان خویش را به شانه می کشند و اشک تمساح می ریزند به این هم بسنده نمی کنند و آنان را جاسوس خود هم معرفی می نمایند و سپس به خونخواهی آنان بر خواسته از جنازه ی آنان چماق می سازند و بر سر دوستان و همراهان آنان می کوبند.
و تو شگفت زده و هاج و واج مجبوری همه چیز را از نو تعریف کنی .
No comments:
Post a Comment