Wednesday, January 11, 2023

نقش سیمای آزادی در جنگ رسانه ای برای شکل دهی به آینده ایران

 سیمای آزادی روزهای جمعه، شنبه و یکشنبه آینده 23-25 آبان، بیست و هفتمین همیاری خود را برپا می کند. برای درک اهمیت نقش سیمای آزادی باید یک نگاه اجمالی به وضعیت کنونی جبهه بندیهای سیاسی کشورمان بیندازیم. در کنار جنگ و مبارزه ای که در داخل ایران هم اکنون جریان دارد یک جنگ رسانه ای هم برای شکل دهی به آینده ایران در جریان است. رسانه ها هر کدام روایت جبهه بندی سیاسی یی که به آن تعلق دارند را بیان و تلاش می کنند تا آن را به روایت غالب تبدیل کنند. جبهه بندی سیاسی درانقلاب پیش رو را میتوان بطور خلاصه اینطور بیان کرد. 1- جبهه آری به شیخ یا رژیم، 2- جبهه آری به شاه یا سلطنت پهلوی 3- جبهه نه شاه و نه شیخ و دیکتاتوری از هر نوعش و آری به آزادی، دمکراسی و استقلال. این رسانه ها را میتوان با توجه با نحوه تنظیم رابطه شان با سه جبهه نام برده به سه دسته تفسیم کرد:

یکم رسانه های در اختیار شیخ یا رژیم- این رسانه ها همه بلااستثنا در خدمت دستگاه پروپگندای رژیم هستند. آنها تحلیلها و روایت های رژیم را از حوادث بیان و سعی می کنند افکار عمومی را در آن چارچوب شکل بدهند.

دوم رسانه های فارسی زبان متغلق به دولتهای بیگانه- این رسانه ها هر کدام سعی دارند با همراهی و پوشش اخبار انقلاب، به افکار عمومی آن بخش از ایرانیانی که از آری به شیخ گفتن عبور کرده اند شکل دهند. آنها بدلیل وابستگی به بودجه ی دولتی از یک  طرف مجبورند سیاستهای دولتهای مطبوع خود را و خطوط  قرمز آنها را رعایت کنند و از طرفی دیگر مجبورند برای جلب اعتماد مخاطب، که عمدتا ضد رژیم است، اخبار جنبش و قیام را هم پوشش بدهند. آنها در عین حال همیشه باید مواظب باشند که به یک طرف نیفتند و نوعی تعادل بین آنچه ببننده ضد رژیم می پسندد و آنچه سیاست دولتهای مطبوعشان اقتضا می کند بوجود بیاورند. آنها مجبورند برای بازی کردن چنین نقشی از همه دوز و کلکهای رسانه ای استفاده کنند. با اندکی رصد بیطرفانه میتوان محورها و خطوط سیاسی یی که این رسانه ها در رابطه با جبهه بندیهای سیاسی ذکر شده در بالا پیش میبرند و حول آن تبلیغ می کنند را اینطور محوربندی کرد.

الف- محور آلترناتیو سازی از سلطنت- ترویج سلطنت طلبی با محوریت رضا پهلوی  درهمه این رسانه ها بلا استثنا، البته با شدت و حدت متفاوت، پیش برده میشود. این ویژگی مشترک آنها را طبعا به آن سمتی میراند که تمام تحلیلها و اخبار را طوری تنظیم کنند که با این خط سیاسی تعارض پیدا نکند. حاصل چنین برخوردی این است که آنها گروههای سیاسی که بطور شفاف ضد شاه هستند و حتی شعارهایی که علاوه بر نفی شیخ خواهان نفی دیکتاتوری پهلوی یا شاه هم باشد را مطلقا سانسور کنند. برای مثال شعار "مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر" و "نه تاج و نه عمامه آخوند کارش تمامه" و... توسط اینترنشنال بطور مطلق و توسط دیگران به شکل خیلی خیلی مینیمال آنهم احتمالا بخاطر عصبانی نکردن مخاطبانی که این رویه را توهین به شعورخودشان میدانند پوشش داده شده. این رسانه ها به همان میزانی که سرسختانه از پوشش گروهها و شعارهای ضد شاهی جلوگیری می کنند شعارها و تحلیلهایی که بتواند در پروژه آلترناتیو سازی مفید باشد را در بوق و کرنا کرده و گاهی از کاه کوه می سازند. بناربراین روایتی که این دسته از رسانه ها از انقلاب ایران انعکاس میدهند به شکل گزینشی است و طوری تنظیم می شود که بدرد آلترناتیو سازی از رضا پهلوی بخورد. از بین تمام این رسانه ها اینترنشنال در این زمینه سرآمد دیگران است. این تلویزیون با سرسختی بسیار تلاش دارد بطور انحصاری به بلندگوی انفلاب تبدیل شود تا بتواند آن را طوری روایت کند که آلترناتیو مورد علافه اش را بر آن سوار کند.

-ب انکار، نادیده انگاری و سانسور مطلق سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت این رسانه ها به شکل عجیبی اصرار دارند که نامی ار این دو تشکیلات و رهبران آن در آنها برده نشود. حتی وقتی مجبورند برخی اخبار که سانسور شدنی نیستند را پوشش دهند وقیحانه از بردن نام جریان سازنده خبر پرهیز می کنند - از آنجا که این دو تشکیلات خبرساز هستند و اخبار مهمشان بالاخره از طریق رسانه های جهانی و خود مقاومت و دنیای مجازی وارد افکارعمومی میشود و نادیده انگاری آن اخبار بیشتر از اینکه به مقاومت ضربه بزند به اعتبار خود آنها ضربه می زند، آنها برخی  خبرها را پوشش میدهند ولی بدون نام بردن از مقاومت (در این رابطه درهمین ماههای اخیر نمونه بسیار است که میتوان به نحوه پوشش سخنرانیهای خانم رجوی در پارلمان انگلستان و در جلسه ای در واشنگتن با حضور پامپئو اشاره کرد). آدم وقتی اینگونه رویکرد را می بیند یاد گفته حمید نوری می افتد که در داگاه سوئد می گفت نمیتواند نام مجاهدین را ببرد چون ممنوع است و برایش عواقب قانونی وحتی زندان دارد!

دلیل اینکه این رسانه ها اینگونه رفتار می کنند چیست؟ این عشق و نفرت از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا این رویکرد را باید به عنوان حمایت بی چون و چرای دولتهای صاحب این رسانه ها از سلطنت طلبی دانست؟ اگر آری سیاست آلترناتیوسازی خامنه ای از گزینه سلطنت که با بیرون کشیدن جنازه رضا شاه از قبر و مطرح کردن شعار رضا شاه توسط بسیجیها کلید خورد کجای این معادله قرار می گیرد؟ و...

برای پاسخ مبتوان فرضیات مختلفی را برشمرد:

یک- این رسانه ها بطور مستقل با هم تصمیم گرفته اند که حول دو محور بالا با هم همکاری و رضا پهلوی را ترویج و مجاهدین را بایکوت کنند.

دوم- دولتهایی که بودجه این رسانه ها را میدهند تصمیم گرفته اند که هر طور شده رضا پهلوی را سوار این انقلاب کرده و یک دولت وابسته به خود را جایگزین این رژیم کنند.

سوم- این خامنه ای است که دارد همان سیاست ترویج سلطنت طلبی را که در داخل با شعار رضا شاه دنبالش بود را با پرستوها و شاخکهای غیرمستقیمی که در این رسانه ها دارد اجرا می کند.

چهارم- این وضعیت در واقع نوعی روی هم افتادن منافع رژیم و قدرتهای غربی در این دو محور است. بدین شکل که خامنه ای بدنبال ترویج پهلوی با همان اهداف داخل کشور است و محافلی در غرب هم در این زمینه با او همراهی می کنند چرا که آنها در نهایت دنبال سیاست خشنودسازی خامنه ای هستند و با میدان دادن به شاخکهای خامنه ای مشکلی ندارند. مجاهدین علاوه بر اینکه آلترناتیو مطلوب آنها نیستند خط قرمز رژیم هم هستند و پوشش دادن به آنها رژیم را عصبانی کرده و میز را بهم می زند پس اینگونه تنطیم رابطه با مجاهدین به نفع هر دو آنهاست.    

از بین مفروضات بالا به نظر می رسد چهارمی به واقعیت نزدیکتر باشد چرا که هم سیاست ترویج سلطنت طلبی خامنه ای را پیش می برد و هم سیاست نرم و مماشات گرانه غرب را. این نتیجه گیری مبتنی بر دو پیش فرض میباشد که نگارنده قبلا در باره آنها نوشته و لینک آنها در زیر آمده است. آن دو فرض یکی خط قرمز بودن مجاهدین خلق برای رژیم و دیگری سیاست ترویج سلطنت طلبی بعد از جراحی جریان اصلاح طلبی است. 

میتوان گفت که با پیشبرد این دو محورهم خامنه ای و هم غرب هر دو برنده اند. غرب میتواند بصورت نقد خامنه ای را خشنود و با او بده و بستان داشته باشد- البته پس از قیام کنونی این سیاست کمی دچار وقفه شده و هرچند هنوز با یک سیاست دیگر جایگزین نشده ولی به نطر میرسد که غربیها و متحدان خاورمیانه ای شان فعلا در یک حالت انتظار و برزخی بسر می برند ومنتطرند ببینند کار این انقلاب به کجا می کشد- و به صورت نسیه و برای روز مبادا هم آلترناتیوی که برایشان بر مجاهدین ارجح است و مطرح کردن آن خامنه ای را هم عصبانی نمی کند و به منافع نقدشان ضربه نمی زند را هم در آستین دارند. خامنه ای هم با پیشبرد ترویج خط سلطنت طلبی در خارج به اهداف سیاسی خودش می رسد و در مقابل آلترناتیو واقعی و تهدید کننده موجودیتش صف میبندد. بدینگونه، شاید حتی بصورت نانوشته، غرب و رژیم در رابطه با سیاست رسانه ای به یک همگنی رسیده اند. اگر دقت کرده باشید تا زمانیکه خامنه ای جریان اصلاح طلب را کاملا جراحی نکرده بود، این رسانه ها همه سیاست میدان دادن به اصلاح طلبان را پیش می بردند ولی از وقتی که جراحی انجام شده همزمان با آغاز پروژه استفاده از کارت سلطنت برای به هرز دادن نیروی ناامید شده ازاصلاحات درونی و به قصد به محاق بردن مجاهدین و کانونهای شورشی آنها توسط خامنه ای، این رسانه ها نیز تغییر خط داده شروع به باز کردن میدان برای سلطنت طلبان و اصلاح طلبان سلطنت طلب شده کردند. 

 خامنه ای با استفاده از فضایی که در این رسانه ها در اختیار دارد و همچنین فضای مجازی تلاش دارد در خارج هم با استفاده از کارت سلطنت در مقابل دیپلماسی مجاهدین خط ببندد و هم چنانکه در داخل تلاش داشت و دارد برای جلوگیری از پیوستن  جوانان به مجاهدین گزینه سلطنت را سر راه آنها بکارد عین همین سیاست را در خارج پی   گیرد و سر راه کسانیکه  که ممکن است برای نزدیکی سیاسی به مجاهدین وسوسه شوند آلترناتیو سلطنت را روی میز بگذارد و آن را آلترناتیو مشروع و محبوب جلوه دهد. در این راه البته خود سلطنت طلبان، موج سواران و اضداد مجاهدین و برخی بنیادهای غربی را هم حاضر به یراق دارد. 

سوم رسانه های متعلق به جبهه نه شاه و نه شیخ- سیمای آزادی شاید تنها رسانه سراسری و 24 ساعته ای باشد که به شکل شفاف و تیز صدای جبهه نه شاه و نه شیخ و نه به دیکتاتوری از هر نوعش را منعکس می کند. همچنانکه می بینیم جنگ رسانه ای تحمیل شده به مردم ما نیز بسان جنگ در زمینه های دیگر، یک جنگ کاملا نابرابر است. در این جبهه بندی رژیم صدها و شاید هزارها رسانه در اختیار دارد که 24 ساعته روایت شیخ را متنشر می کنند. در کنار آن دهها رسانه متعلق به دولتهای بیگانه داریم که هم روایت جبهه شاه و هم روایت جبهه شیخ را بیان می کنند. سیمای آزادی یک تنه باید با همه آنها بجنگد و روایت جبهه نه شاه و نه شیخ را به گوش ایرانیان و جهانیان برساند.

با وجود این نابرابری در امکانات، سیمای آزادی توانسته نه تنها بایستد بلکه به نحو احسن صدای واقعی ملت ایران هم باشد. علت موفقیت آنهم هم ریشه در تکیه داشتن آن به انسانهای شیفته ای که شبانه روز داوطلبانه در تلاشند و همچنین تکیه به قدرت لایزال ملت ایران دارد. سیمای آزادی روایتگر ایرانی است که از شر دیکتاتوریها، چه شاهی و چه شیخی، آزاد باشد و در واقع از همین حالا نگهبان آزادی و استقلال ایران است و باید بدور از تنگ نظریهای ایدئولوژیک و گروهی به نقش محوری آن در جبهه مردم اقرار کرد و مورد حمایت بیدریغ قرار داد. این مسئولیت و تعهد ما به آزادی و دمکراسی برای ایران و پاسداری از منافع مردم محروم ایران در این برهه از زمان است که ما را به همیاری با این رسانه مردمی فرا میخواند.  

رضا شمس                                         یازدهم ژانویه دوهزارو بیست وسه

 

1-علت سانسور مجاهدین خلق در رسانه های فارسی: http://rezashams.blogspot.com/2022/11/blog-post.html

 2- آیا رژیم سلطنت طلبی را ترویج می کند؟

http://rezashams.blogspot.com/2021/11/blog-post.html         

No comments: