Tuesday, October 29, 2019

استراتژی ترامپ در مقابله با ماجراجوییهای خامنه ای


،خامنه ای پس از تحریم کامل نفتی شدن توسط ترامپ، با گروگان گیرینفتکشها 
سرنگون کردن پهپاد آمریکایی، خارج شدن از تعهدات برجامی، و حالا هم حمله، به مراکز نفتی عربستان عکس العمل نشان داده و دارد منطقه را به آتش می کشد اما ترامپ تا به حال خویشتن داری نشان داده و علی رغم نظر برخی شخصیتهای مهم دولت خودش و حزب جمهوریخواه از درگیری نظامی پرهیز کرده و فقط به افزودن به تحریمها پرداخته. چرا؟ آیا نحوه برخورد ترامپ نشان دهنده ضعف اوست یا اینکه در برخورد او یک استراتژی معین نهفته است؟ آن استراتژی چیست؟ خامنه ای به چه امیدی دست به بحران آفرینی می زند و بالاخره عاقبت بحران آفرینی های رژیم چه خواهد شد؟ برای پاسخ به این سوالات باید قبل از هرچیز به منش ترامپ، موقعیت و برنامه او در سیاست داخلی و بین المللی پرداخت.
منش ترامپ: ترامپ منش یک سیاستمدار حرفه ای و الیت را ندارد. او شخصی بیرون از الیت سیاسی است و بر اساس شاخص های شناخته شده الیت سیاسی رفتار نمی کند به همین دلیل او در بین سیاسیون حرفه ای یا الیت چه در امریکا و چه در بیرون از آمریکا شخصیت محبوبی نیست. این عدم محبوبیت در بین الیت سیاسی که رقیب یا مخالف ایدئولوژیک او و حزبش هم هستند به خصوص در درون آمریکا، مضاعف و حتی هیستریک است. ضدیت با ترامپ در بخشی از حزب دمکرات و در بعضی از الیت فرهنگی و سیاسی آمریکا در حدیست که آنها را به ضدیت کور کشانده و هر کاری که او بکند آنها به شکل عکس العملی ضد آن را انجام میدهند. در خارج امریکا هم به خصوص در اروپا الیت سیاسی از موفقیت سیاستهای او چندان راضی نیستند و اگر بتوانند در مقابل او سنگ اندازی می کنند. متقابلا او هم هیچ احترامی برای الیت سیاسی قائل نیست و بدون پرده و حتی با تحقیر از آنها صحبت می کند. او الیت سیاسی آمریکا را مشتی احمق میداند که اجازه داده اند کشورهای دیگر از امریکا به ویژه در زمینه اقتصادی سوء استفاده کنند.
موقعیت ترامپ- این ویژگی و منش خاص ترامپ، جامعه آمریکا را بشدت پلاریزه و قطبی کرده است. او شاخص قطب بندی سیاسی در جامعه آمریکا است و فضای سیاسی حول محور ترامپ و ضد ترامپ می چرخد. ترامپ در بین لایه های پایینی حزب جمهوریخواه بسیار محبوب و در بین آمریکاییان مخالف او بسیار منفور است. محبوبیت او در لایه های پایین حزب جمهوریخواه الیت این حزب را که زیاد از او خوششان نمی آید را هم مجبور کرده - که حتی اگر شده بر خلاف میلشان- از او حمایت کرده و جرات خالی کردن پشت او را نداشته باشند. بنابراین موقعیت او در درون حزب جمهوریخواه بسیار مستحکم و بدون چالش است.
برنامه ترامپ، سیاست اول آمریکا: ترامپ معتقد است که تعهد دولت آمریکا اول باید نسبت به مردم خودش باشد نه تعهدات جهانی. او به اینکه آمریکا باید نقش پلیس جهانی داشته باشد باور ندارد اما همزمان از این نقش در صورتیکه برای آمریکا خرج آنچنانی نداشته باشد و مفید باشد بدش هم نمی آید. حرفش هم خیلی رک و ساده است او به متحدان آمریکا می گوید شما اگر می خواهید امریکا امنیت شما را تامین کند باید خرجش را بدهید چرا توقع دارید آمریکا از جیب مردم خود و با ارتش خودش امنیت شما را تامین کند؟ او معتقد است که امریکا باید در پی روابطی باشد که برای آن سودمند بوده و همزمان برتری آن را هم در تعادل قوا تضمین کند. این دیدگاه در دو حوزه امنیتی و اقتصادی روابط آمریکا را با دیگر کشورها به کلی دگرگون کرده، او از بیرون کشیدن آمریکا از قراردادها و پیمانهای اقتصادی- امنیتی هیچ ابایی ندارد چنانکه از همان ابتدا به اعضاء ناتو اعلام کرد که باید سهم خود در بودجه آن سازمان را بپردازند و گر نه آمریکا از آن خارج می شود. او تا بحال قرارداد نفتا بین کانادا، مکزیک و آمریکا را باطل و با قرداد جدیدی جایگزین کرده، تی پی پی- قرارداد بازرگانی کشورهای حوزه اقیانوس آرام- را باطل و با چین هم وارد جنگ تجاری شده است. خارج شدن از برجام هم از چنین دیدگاهی ناشی شده او معتقد است که برجام هیچ سودی برای آمریکا نداشته تهدید آخوندها را هم که مهار نکرده بنابراین هیچ دلیلی ندارد که آمریکا در آن بماند. او میخواهد با سیاست فشار حداکثری آخوندها را برای قراردادی جدید به میز مذاکره بکشاند. قراردادی که شامل برنامه های موشکی و دخالتهای تروریستی رژیم در منطقه هم باشد
.

برخورد ترامپ با ماجراجوییهای خامنه ای

آنچه خامنه ای می خواهد: تحریمهای حداکثری ترامپ، خامنه ای را به جایی کشانده که از فرط خفگی دچار نوعی خودزنی و مازوخیسم شده است. خامنه ای از یک سو به سرکوب داخلی افزوده و از دیگر سو به بحران آفرینی در خارج مرزها رو آورده. البته چاره دیگری هم ندارد. در رابطه با مقابله با فشار حداکثری ترامپ تنها کارتی که خامنه ای دارد تهدید به بیرون رفتن از برجام و استفاده از نیروهای پیرامونی و سپاه پاسداران برای بحران آفرینی و ایجاد ترور و ترس در بین سیاستمداران دنیا بخصوص اروپاییها است. او امیدوار است که با ایجاد فضای ترور و بحران در منطقه بتواند بحران نفتی ایجاد کرده و اروپاییان را چنان بترساند که آنها را مجبور به حمایت از خود و ایستادن در مقابل ترامپ کند تا شاید بدین وسیله تنفس گاهی پیدا کند. خودش هم میداند دارد ریسک بزرگی می کند ولی کارت دیگری برای بازی ندارد.
آنچه ترامپ میخواهد: با توجه به منش و موقعیت ترامپ کم هزینه ترین راه برای او این است که بگذارد زمان کار خودش را بکند و رژیم را به جایی برساند که خودش در بوجود آوردن فضایی که ترامپ می خواهد در سطح جهانی و در داخل آمریکا بر علیه او بسازد کمک کند.
1- خواست ترامپ از جهان به خصوص اروپاییها: هدف ترامپ این است که کشورهای دیگر بویژه اروپاییها را به جایی بکشاند که مجبور شوند از رژیم فاصله گرفته و از او دنباله روی کنند. او خودش هم میداند که اروپاییها از خروج او از برجام بسیار ناخشنودند و برای تنبیه او و کارشکنی در سیاست فشار حداکثری او هر کاری که توانسته اند کرده اند و می کنند. تقریبا مسئله برایشان حیثیتی شده است. در چنین وضعیتی بهترین تاکتیک این است که بگذارد این مار موزی- خامنه ای- آنها را اندکی نیش بزند. او راه انتظار و خویشتنداری را در پیش گرفته چرا که میداند زمان اگر به نفع او نباشد حداقل به ضررش هم نیست. آنکسی که زمان بلای جانش است و او را به خفگی دچار کرده خامنه ایست. وقتی ترامپ در آمریکا برای پاسخگویی نظامی به سرنگونی پهپاد آمریکا تحت فشار بود گفت که آمریکا به مدد سیاستهای من به لحاظ انرژی خودکفا و دیگر به نفت خلیج فارس وابسته نیست حتی خود صادر کننده نفت است، آنهایی که وابسته به نفتی که از هرمز می گذرد هستند باید بیایند و برای تامین امنیت خلیج فارس نیرو بگذارند (نقل به مضمون). این طرز تلقی نشان میدهد که او کاملا آگاهانه از بحران آفرینی آخوندها برای بسیج کردن دیگران پشت سر خودش استفاده می کند. او در واقع انجام کاری که خودش به دلیل عدم محبوبیت در بین سیاستمداران خارجی نمی تواند انجام دهد را به آخوندها واگذار کرده است.
2- خواسته ترامپ در سطح ملی و درون آمریکا: ترامپ می خواهد دموکرات ها را به دنبال سیاست خودش بکشاند. همچنانکه گفته شد در آمریکا بخشی از دموکراتها و برخی رسانه ها، هر کاری که ترامپ انجام دهد آنها ضدش را انجام میدهند. ضد سیاست صبر و خویشتن داری ترامپ سیاست تعجیل و عدم خویشتن داریست. این بدین معنی است که ضدیت کور دموکراتها با ترامپ میتواند طوری عمل کند که اضداد ترامپ را تحریک کند که برای گزک گرفتن و ضدیت با او هم که شده کم کم بسوی موضعی بروند که برای زیر سوال بردن ترامپ فضایی ایجاد کنند که عدم تحرک نظامی او در مقابل خامنه ای را نقطه ضعف و کوتاه آمدن او قلمداد کنند. آنها ناخواسته چنین القا خواهند کرد که سیاست ترامپ که کوتاه آمدن در مقابل رژیم ایران است محکوم است چرا که آمریکا را ضعیف نشان میدهد. نتیجه چنین رویکردی این خواهد شد که فضای سیاسی ای ایجاد می کند که برخورد جدی تر با رژیم را در بین دموکراتها مشروع تر خواهد کرد. در صورت ادامه دار بودن بحران آفرینی های رژیم، این فضا می تواند افکار عمومی آمریکاییان را حتی در بین اضداد ترامپ به جایی برساند که برای برخورد با رژیم از ترامپ هم جلو بزنند. هم اکنون سی ان ان- که از رسانه های دشمن ترامپ است- دارد حتی از تلویزیون فاکس- که به حمایت از ترامپ معروف است- پوشش خبری بیشتری به خرابکاریهای رژیم از جمله به حمله به تاسیسات نفتی عربستان میدهد. چنین برخوردی از سوی اضداد ترامپ فضا را برای هر چه بیشتر کردن فشارها و حتی برخورد نظامی با رژیم در آینده آماده تر می کند. اینجا هم به نظر میرسد که کاری را که ترامپ نمی تواند خودش انجام دهد را اضداد دارند برایش می کنند.
اینکه آیا در آینده خواست خامنه ای محقق می شود یا ترامپ را بشکل قطعی نمیتوان پیش بینی کرد. آنچه آشکار است این است که فعلا ابتکار عمل در دست ترامپ است و اوست که دارد صحنه را می چیند. این صحنه هم طوری چیده شده که چه در حالت سکون و چه در حالت درگیریهای احتمالی آینده و بحران آفرین های دنباله دار خامنه ای زمان به نفع ترامپ است و بنابراین اوست که دارد خواستش را دیکته می کند. تحرکات خامنه ای بیشتر از سر استیصال و بی برنامگی است. وحشت اصلی خامنه ای هم که او را به چنین استیصالی کشانده از آینده است. وحشت او از مردم ایران و مقاومت آنان است که در کمین اش نشسته اند و با گذشت زمان او توانایی سد بستن در مقابل آنان را دارد هرچه بیشتر از دست می دهد. چشم انداز آینده برای خامنه ای و رژیمش چیزی جز له شدن در زیر گامهای استوار مردم ایران نیست. این چیزی است که خواب او را آشفته کرده است. 

صفحه مجازی کارنامه اعمال ماست

 یکی از خوبیهای دنیای مجازی این است که فعالین این فضا را همانگونه که هستند در معرض دید عموم کاربران قرار می دهد. این در رابطه با فعالین سیاسی نیز صادق است. البته در اینجا منظور کسانیست که با اسم و رسم خودشان در این فضا فعال می باشند. در گذشته فقط از طریق ارتباط فردی و بی واسطه می شد به تمایلات سیاسی و جایگاه افراد پی برد. ولی امروزه با یک نگاه به صفحه فیسبوک و توییتر فرد میشود جایگاه سیاسی او را به راحتی متوجه شد. با استفاده از منطق " تو اول بگو با کیان دوستی/ من آنگه بگویم که تو کیستی، و با نگاهی به دوستان و مطالبی که فرد بیان، شیر یا لاک می کند، میتوان جایگاه او در جبهه بندی کلی و عمومی سیاسی را دریافت. بیش از این، حتی میتوان جایگاه او در جبهه گیریها در معادلات جزعی تر بین نیروهای سیاسی و حتی تمایلات فردی او را نیز تشخیص داد. صفحه مجازی افراد در واقع به نوعی آرشیو یا کارنامه اعمال و مجموعه فعالیتهای آنهاست که تمایلات واقعی آنها را نشان می دهد. با گذر زمان هر کس بنا بر تمایلاتش جایگاه خود را پیدا می کند و در صورتیکه بخواهد خود را چیزی که نیست نشان بدهد براحتی میتوان ادعاهایش را با کارنامه اش سنجید و مچش را باز کرد. این بسیار خوب است چرا که در بلند مدت فضای سیاسی را شفاف می کند. شفاف شدن فضای سیاسی در بلند مدت میتواند فرصت طلبان و مدعیان بی عمل را ایزوله و احتمال رسیدن به دموکراسی واقعی را بیشتر کند. چون وقتی آرشیو فعالیتهای افراد موجود باشد ادعاهای غیر واقعی آنها نمی تواند از دید انسانهای تیز بین پنهان بماند. البته افراد میتوانند همیشه ادعاهای واهی کنند ولی وجود آرشیو فعالیتهای آنها محکی برای راستی آزمایی آن ادعاهاست. در گذشته ادعاهای افراد را نمی شد براحتی مورد سنجش قرار داد چون منبعی برای محک زدن وجود نداشت. کسی که مثلا فرصت طلب بود و میخواست با ادعاهای دروغین خود را در محافل سیاسی جا بیندازد میتوانست برای مدتها ماهیت خود را پنهان کند. زاویه دید ما نسبت به افراد چه بخواهیم و چه نخواهیم تحت تاثیر پیش داوریهای ماست. رفتار ما در اولین برخوردها با افراد تحت تاثیر این پیش داوریها شکل گرفته برداشت ما از افراد را تعیین می کنند. مثلا اگر آگاهی ما از قبل، از یک نفر این باشد که او چپ است. اگر ذهنیت ما از چپ بودن درک مثبتی داشته باشد، اولین نگاه ما به آن فرد مثبت و با دیدی خوشبینانه و توام با اعتماد خواهد بود. این ویژگی پیشداوری باعث می شود که چنین فردی در صورتیکه فرصت طلب باشد و بر این اساس خودش را در آن جایگاه قرار داده باشد بتواند مدتها ما را دچار توهم کرده و حتی فریب کند. باید آنقدر با چنین فردی سر و کله بزنی و نزدیک شوی تا بتوانی متوجه دروغین بودن ادعای او بشوی. این میتواند مدتها فرد را دچار سردرگمی کند. صفحات فضای مجازی افراد بعنوان آینه ای که چهره سیاسی آنها را نشان می دهد میتواند در افشای نقش افراد متوهم و مدعیان دروغین بسیار کارساز باشد. شخصا بارها شده که بر اساس همان اصل پیشداوری که ذهنیت ما به آن گرفتار است نسبت به افراد دچار توهم شده ام. مثلا چون فرد در چهره یک برنامه ساز تلویزیون و هنرمند با تمایلاتی چپی مطرح بوده خود به خود دید اولیه مثبتی را نسبت به آن فرد پیدا کرده ام بطوریکه حتی احکامی که از موضع دلسوزی و جایگاه عقل کلی و هدایتگری برای بقول خودش اپوزیسیون صادر می کند و من به تجربه دریافته ام که چنین افرادی، اگر خیلی خوشبینانه هم نسبت به آنها قضاوت کنیم، حداقل در ردیف افراد متوهم، پرمدعا و معمولا کم عمق قرار می گیرند را بر خلاف تجربه شخصی نادیده گرفته ام. اما بعد کمی که اینور و آنور آن فرد را زیر و بالا کرده ام، دیده ام که این آقای عقل کل و دلسوز اپوزیسیون مثلا پادو زیر پستهای مصداقی و عاطفه اقبال است و پای ثابت لایک کردن پستهای آنان است. آدم به اینجا که می رسد دچار حیرت می شود. هم حیرت از پوچی ادعاها و مسخ شدگی چنین فردی و هم حیرت از نقش فوق العاده پیشداوری در شکل دادن به زاویه دید ما نسبت به افراد و محیط پیرامونمان. در نبود حضور مجازی، چنین افرادی را نمی شود براحتی مچگیری کرد و ادعاهای آنها را در ذهن، با یقین، بی اثر کرد. ذهن ما معمولادر وهله اول بر اساس پیشداوری افراد وچیزها را دسته بندی می کند و اگر فردی خود را در دسته ای نشان دهد که ذهن ما خود را در آن دسته می بیند خود بخود نسبت به او درک مثبتی پیدا می کند. این درک مثبت باعث احساس آشنایی و اطمینان نسبت به آن فرد شده و حصارهای دفاعی که مغز ما در مقابل ناشناخته ها می کشد را در هم می شکند و در نتیجه سبب اثرگذاری در ذهن می شود. به نظر می رسد که تمایل اولیه ذهن ما معمولا این است که بر اساس دسته بندیهای پیش ساخته قضاوت کند. یعنی اگر از پیش یک مجموعه یا کلیت را مثبت تلقی کند، در اولین برخورد، چیزهایی که شامل آن دسته می شوند یعنی اجزاء را با دیدی مثبت مورد قضاوت قرار می دهد و روی اجزاء آن کل تمرکز نمی کند. ذهن فقط وقتی روی تک عناصر یا اجزاء متمرکز می شود که بر اساس تجربه متوجه ناهمسانی و تناقض جزء با کل بشود. این ویژگی باعث تاثیر پذیری ناخودآگاه ما از کسان و افکاری میشود که پیشداوری ما آنها را در دسته ای همفکر با ما دسته بندی می کند.
صفحه مجازی کارنامه اعمال ماست وعلاوه بر جایگاه ما در جبهه بندی سیاسی، نشانگر تمایلات فکری، اخلاقی و اجتماعی ما نیز میباشد. مواظب کارنامه اعمالتان باشید.

ورود واقعیتی بنام ضدیت با اسلام در جبهه بندیهای سیاسی در ایران و احتمال رشد تمایلات فاشیستی

جنایاتی که در جهان کنونی و در ایران به نام اسلام انجام می شود سبب گردیده ک نوعی نا باوری و در شکل افراطیش ضدیت کور با اسلام در بخشی از مردم جهان بخصوص مردمانی که در معرض مستقیم این جنایات هستند، پدیدار شود. طبیعیست که کسانیکه یک باور را از دست می دهند در صدد پیدا کردن جایگزینی برای آن بر آیند.
در ایران جستجو برای یافتن جایگزین، خود را به شکلهای مختلف نشان می دهد که میتوان آنها را به طور نسبی به دو دسته کلی تقسیم کرد:
یکم - کسانیکه بدون سر وصدا از اسلام خارج و باور یا دین دیگری بر می گزینند. این دسته اکثریت ایرانیان جستجوگر را شامل می شود. گزینشهای اینها باورهای مختلفی از صوفیگری و عرفان تا پیوستن به ادیان دیگررا در بر می گیرد.
دوم - دسته ای که اعتقاد مذهبی را به کلی رها می کند. این دسته دارای زیر مجموعه هایی است که میتوان آن را بطور نسبی بدین شکل گروه بندی کرد.
1- کسانیکه به ائتیسم یا لامذهبی رو می آورند و راه حل را در خرد گرایی و کار فکری- فرهنگی می بینند. ائتیستها تلاش می کنند که از فرهنگ عصر روشنگری اروپا برای تغییر تفکر ایرانیان استفاده کنند. آنها مدعی خرد گرایی هستند و معمولا فعالیت سیاسی را عمده نمی کنند.
2- کسانیکه احساس ناباوری و ضدیت با اسلام را عمده کرده از آن بهره برداری سیاسی هم می کنند. این زیر مجموعه دارای دو جزء می باشد.
- یکی شامل برخی تشکلات چپ می باشد که میتوان برای نمونه به گروههای منشعب از حزب کمونیست کارگری اشاره کرد. آنها ضدیتشان با اسلام و مذهب را در فعالیتهای سیاسیشان برجسته می کنند و سعی می کنند افرادی که به ضدیت کور با اسلام افتاده اند را جذب کنند.
- دیگری مجموعه ای که دارای افکار نژادپرستانه، فاشیستی و شونیستی می باشد. پان ایرانیستها و مجموعه سلطنت طلبها جزء این زیر مجموعه قرار می گیرند. ویژه گی اصلی این گروه این است که سعی می کند احساس نفرت و ضدیت با اسلام را به احساس نفرت به اعراب تبدیل کند و به احساسات نژاد پرستانه دامن بزند. این گروه ایرانیان را از اعراب برتر می داند و احساس نفرت مردم از رژیم را به بسمت نفرت از اعراب جهت می دهد. برتری طلبی نژادی این گروه اما شامل سفید پوستهای غربی نمی شود. بر عکس در مقابل غربیها آنها حالتی حقیرانه، دنباله روانه و مهرطلبانه دارند. نژاد پرستی معمولا از حس خود برتر پنداری یک فرد یا نژاد نسبت به همه غیر همنژادهای خود ناشی می شود اما در مورد نژاد پرستان ایرانی این اصل صادق نیست. آنها فقط خود را از نژاد عرب برتر می دانند اما در مقابل نژاد سفید غربی نه تنها حس برتری ندارند بلکه حس خود کوچک پنداری دارند. آنها پذیرفته اند که از یکی برتر (اعراب) ولی از دیگری پایین ترهستند.
هر دو گروهی که از ضدیت موجود در بخشی از مردم ایران استفاده سیاسی می کنند مبنای جبهه گیری سیاسی شان بر پایه اسلام و ضد اسلام می باشد. یعنی اعتقاد مذهبی را پایه جبهه بندی سیاسی قرار می دهند. ازاین جهت نگاه سیاسی و جهان بینی آنها شبیه به رهبران مذهبی ادیان می باشد. رهبران مذهبی مثل آخونهای ایرانی معمولا انسانها را به دو جبهه باورمند - مسلمان که نیروی خوب و خیر است - و ناباوران - که کافر یعنی شر و بداست - تقسیم می کنند. اینها نیز همین کار را می کنند ولی با ارزش گذاری معکوس. یعنی نا باور را خوب و مسلمان را شر می دانند.
دیدگاه دمکراتیک در سیاست انسانها را بر اساس اعتقادات و باورهای مذهبیشان تقسیم نمی کند، بلکه بر اساس جایگاهی که در در جبهه بندی سیاسی جامعه اتخاذ می کنند، می سنجد. در فرهنگ دمکراتیک جبهه بندی سیاسی بین انسانها بر اساس باورمند و غیر باورمند به یک مذهب و ایده نیست، جبهه بندی بر اساس مطالبات و خواستهاست. دیدگاهی که در سیاست جبهه بندی را بر اساس اعتقادات انسانها بچیند معمولا منجر به فاشیسم می شود. این تجربه ایست که ما ایرانیها با گوشت و پوست و خونمان داریم آن را تجربه می کنیم. 

Monday, October 28, 2019

وقتی آقازاده رضا پهلوی به اتحاد با آخوندها اقرار می کند

 شاه و شیخ در مقابل نیروهای مردمی و آزادیخواه ایرانی از دیر باز متحد وهم کاسه بوده و هستند.
 این ادعا یک حقیقت تاریخی است نه یک نظریه سیاسی. اگر تاریخ ایران را ورقی بزنیم، این اتحاد را در دوره ساسانی بین روحانیون و دربار یعنی بین موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی برای سرکوب مزدکیان می بینیم. پس از آن در دوره صفویه، که اولین سلسله پادشاهی بعد از ساسانیان هستند که تقریبا بر بیشترین سرزمینهای بازمانده از آن دوران حکومت می کردند، باز این اتحاد بین شاهان صفوی و آخوندها را برای سرکوب هر آنکس که تفکری غیر آخوندی، که دین رسمی دربار محسوب می شد، داشت را می بینیم. صفویان دربارشان را به مانند دوره ساسانیان سازماندهی کردند و آخوندهای شیعه که به لحاظ فرهنگی و روحیه بسیار شبیه به همان موبدان زرتشتی بودند را سازماندهی کرده و در کنار پادشاه نشاندند. 
 بعد از صفویه در دوره مشروطه، اتحاد محمدعلی شاه قاجار و شیخ فضل الله نوری بر علیه آزادیخواهان مشروطه را داریم. کمی بعدتر اتحاد روحانیان قم به سرکردگی آخوند بروجردی را با رضا شاه داریم. رضا شاه به توصیه آخوندهای قم سلسله پهلوی را بنیاد گذاشت. در سال 1332 هم اتحاد آخوندها به سرکردگی آخوند کاشانی و محمدرضا پهلوی را داریم که با کمک بیگانگان بر علیه دولت ملی مصدق کودتا کردند. پس از کودتا هم محمدرضا پهلوی را داریم که هرچند بشدت با روشنفکران و نیروهای ملی و چپ دشمنی می ورزید و آنها را سرکوب می کرد به آخوندها میدان می داد و با آنها مدارا می کرد. 
و اما امروز، ببینید آقا زاده بزرگ خاندان پهلوی، رضا پهلوی، به شبکه بلومبرگ آمریکایی چه می گوید:[مجاهدین در نزد بیشتر ایرانیان منفور هستند زیرا در جنگ ایران و عراق با پشتیبانی صدام به ایران حمله کردند. «من اصلا نمی‌توانم تصور کنم که ایرانیان این رفتار مجاهدین را در آن برهه ببخشند. اگر قرار باشند [باشد] مردم بین این رژیم و مجاهدین یکی را انتخاب کنند، به احتمال زیاد ملایان را ترجیح خواهند داد.»] (به نقل از کیهان لندن)
اینجا کاملا مشهود است که این آقازداه، هر چند سعی دارد پشت واژه مردم خود را پنهان کند، دارد نظر خودش را می گوید. صحبت او این است که اگر قرار باشد که بین مجاهدین و آخوندها یکی را انتخاب کند، آخوند را ترجیح می دهد. از آنجا که شما وقتی کسی را بر دیگری ترجیح می دهی طبیعتا در درگیری بین آندو در جبهه کسی می ایستی که برایت ارجحیت دارد، معنی سیاسی حرف آقازاده رضا این است که در در گیری بین آخوندها و مجاهدین، او خود را در کنار جبهه آخوندها قرار می دهد. از طرفی چون مخاطب این مصاحبه طرف آمریکایی است، توصیه اش به آمریکاییها هم این است که بین مجاهدین و آخوندها آنها ترجیحا بهتر است آخوندها را انتخاب کنند. یعنی ای آمریکا بجای نزدیکی به مجاهدین بهتر است به ملاها نزدیک شوی. اینجا آدم یاد تریتا پارسی لابیگر مشهور آخوندها در آمریکا می افتد.
اینها اصلا نظر یا برداشت سیاسی نویسنده یا کسانیکه ممکن است با آقا زاده رضا مخالف باشند نیست. اینها فاکت است. اگر به موضعگیریهای او طی این سالیان دقت شود او نشان داده که عملا هم پای این نظر ایستاده. چیزی که هویداست این است که او اصلا با اتحاد با آخوندها مشکلی ندارد، مشکل او این است که آخوندها از موضع برابر با او برخورد نمی کنند و نقشی بیشتر از یک پادو برایش قائل نیستند.عملکرد این فرد نشان می دهد که او این نقش را هم پذیرفته. او برای ثابت کردن پادویی اش برای آخوندها زمانی با نوه خمینی ملاقات می کند، زمانی پشت سر خاتمی راه می افتد و اکنون هم، در بحبوحه قیامهای مردم ایران، از سویی مجیز سپاه و بسیج را می گوید و از دیگر سو، بدلیل بی اثر شدن لابی رسمی رژیم در آمریکا، دارد به عنوان جایگزین تریتا پارسی از مجاهدین نزد آمرییکاییها شیطان سازی می کند. حتی کنفرانس چند هفته پیش نوریزاده مشهور! در واشینگتن، که بنا به اقرار خودش درهماهنگی و برای همگامی با آقازاده برگزار شد، نیز درهمین راستا بود. هدف کنفرانس این بود که به آمریکایها بگویند که مجاهدین بد هستند و آمریکاییها نباید به مجاهدین نزدیک شوند. نوریزاده این موضعگیری را در یک مقاله بالا بلند تشریح کرده است.
با توجه به این واقعیات تاریخی، با اطمینان می توان گفت که دو نهاد روحانیت شیعه و دربار در ایران با دمکراسی و آزادخواهی و لاجرم ترقی و پیشرفت در جامعه ایران دشمنند و ناچارا برای رسیدن به آزادی و دموکراسی و پیشرفت جامعه ایران باید از شر قدرتمداری این دو نهاد رها شود. یعنی برای رسیدن به دمکراسی در ایران جبرا باید شاه و شیخ را از صحنه قدرت دولتی حذف کرد. باید به هر دو، شاه و شیخ، نه، گفت. بنا بر این پر واضح است که نه گفتن به شاه و شیخ معیاری است برای سنجش ادعاهای هر نیرویی که در ایران خود را دمکرات و آزادیخواه می داند.
رضا شمس خرداد 97

اندر کم و کیف ارتباط آقای پهلوی با سپاهی و بسیجی



خیرا آ قازاده حاج رضا پهلوی در یک شو سیاسی تلویزیونی فرموده اند که ایشان با کسانی در بسیج و سپاه مرتبط هستند. خوب مبارک است انشالله، بر آدم حسود لعنت. اما دو احتمال و چندین سوال.
احتمال یکم- چنین ارتباطاتی اصلا وجود ندارد و ایشان این ادعا را برای منظور دیگری مطرح کرده اند. ایشان بهتر از هر کسی می دانند که آدمهای دور وبرشان تعادل قوایی، یا بقول قدما مگسان گرد شیرینی، هستند و در صورت خالی بودن سفره با سرعت باد پراکنده می شوند؛ خالی بندی ای کرده اند و در باغ سبزی نشان داده اند تا دغل دوستان پراکنده نشوند. خوب در رابطه با ایرانیان خارج کشور که نمی توانند خشت مالی کنند چون به راحتی مچشان باز می شود ادعایی را مطرح کرده اند که سنجش درست یا نادرستی اش غیر ممکن باشد. قمپزی در کرده اند که بله ما اینیم و با جاهایی مرموز در ارتباط هستیم. یعنی که ای دغل دوستان بمانید که شیرینی در راه است.
احتمال دوم- ادعای ایشان درست است و چنین ارتباطاتی وجود دارد. اینجا چند سوال ایجاد می شود.
1- آغازگر ارتباط ایشان بوده یا آن بسیجی و پاسدار؟. ایشان می گویند مرتبطین شان در سپاه و بسیج ناشناخته می باشند پس ایشان نمی تواند آغازگر رابطه بوده باشد، چون آنها را نمی شناخته و منطقا باید بسیجی و سپاهی آغازگر ارتباط بوده باشند.
2- اگر بسیجی و سپاهی آغازگر ارتباط بوده اند به چه منظوری با ایشان تماس گرفته اند و چه می خواسته اند؟
3- پس از برقراری ارتباط چه کسی خط دهنده و چه کسی خط گیرنده بوده است؟ سهم هر کدام چقدر بوده، پنجاه پنجاه بوده، هشتاد بیست بود و...
بالاخره این وسط باید بده بستانی وجود داشته باشد. سپاهی از آقای پهلوی چه می خواسته؟ آیا این بده بستانها ربطی به ضدیتهای کورآقای پهلوی با مجاهدین هم دارد یا نه ایشان یک شب خوابیده و به ایشان الهام شده، بعد صبح برخاسته اند رفته اند تلویزیون بلومبرگ و فرموده اند که ایرانیان که ایشان هم نمایندگیشان را به عهده دارد آخوندها را بر مجاهدین ترجیح می دهند که نتیجه منطقیش این میشود که در درگیری بین آخوند و مجاهدین، ایشان و به زعم او مردم ایران کنار آخوند می ایستند چرا که منطقا وقتی کسی چیزی را بر دیگری ترجیح می دهد در درگیری بین آندو طرف آنکه آن را که ارج می داند می گیرد.
نه بنده و نه کس دیگری علم غیب نداریم که پاسخ این سوال را بدانیم ولی از آنجا که معمولا آن کسی که ارتباطی را بر قرار می کند، سعی می کند صحنه را هم خودش بچرخاند منطقی تر است که بپذیریم که سپاهی خط دهنده بوده است. ولی الله اعلم، چنین چیزهایی را فقط خدا می داند.
ایضا نه بنده ونه هیچ کس دیگری نمی توانیم بدانیم که بین ایشان و پاسدارها و بسیجیهای مرتبط با او چه بده بستانی انجام می گیرد؛ این را فقط ایشان و پاسدار و بسیجی ها و خدا می دانند ولی یک چیز برای بنده مسجل است: آنکه نقد می گیرد سپاهی و بسیجی است و آنکه نسیه می گیرد آقای رضا پهلوی است.
در رابطه با دو احتمال بالا هم، درنظر بنده، احتمال دوم محتمل تر است هر چند احتمال اول را هم نمی توان به کلی مردود دانست.
یک دلیل که احتمال دوم را تقویت می کند این است که اگر قرار بر خالی بندی صرف می بود ایشان می توانستند ارتباطشان با ارتش و حتی نیروی انتظامی را به رخ دغل دوستانشان بکشانند ولی ایشان این کار را نکردند و فقط سپاهی و بسیجی را نام بردند. پس احتمال دوم به یقین نزدیکتر است. شاید هم از نظر ایشان پاسدار و .بسیجی از ارتشی بیشتر سرباز وطن! است و ارتباط با آنها افتخار آمیزتر. خدا داند. 

سگ مستی رهبر مسلمین خارج از کشور

حتما شما هم واژه ترکیبی سگ مستی را شنیده اید. سگ مستی از مصرف زیاده از حد عرق سگی ناشی می شود و معمولا با عربده کشی، رجزخوانی و نفس کش طلبی توام است. همچنین در تواریخ نوشته اند که عرق سگی در گذشته مورد علاقه وافر الوات بوده است. آنها با نوشیدن آن سگ مستی کرده و میدانها را قرق می کرده اند. حالا چی شده که اینجانب که بنده مخلص باشم به فکر عرق سگی و خواص آن افتاده ام را باید از جناب لات اعظم، رهبر مسلمین خارج کشور، امام خامنه ای- صلوات- و نوچه دستمال به دستش آخوند روحانی پرسید. اخیرا ایندو در کنفرانس وحدت اسلامی- که تجمیع لات و لوتها و نوچه- تروریستهای عظما می باشد- کلی سگ مستی کرده اند. یکی آمریکاییان را گاوچران و اعراب را شترسوار خوانده و دیگری آل سعود را به جهنم فرستاده. اینطور که پیداست برای آنان تجمیع این تروریستها خاصیت عرق سگی را داشته است. عظما و نوچه اش با دیدن نوچه هاشان در دور و برشان چنان به سگ مستی دچار شده اند که بی دنده و ترمز به عربده کشی و رجز خوانی پرداخته اند. بیچاره ها خواسته اند که میدان خالی از حریف را قرق کنند و به پادوهای بسجی- سپاهیشان روحیه بدهند. بقول نوچه ی عظما- روحانی- خواسته اند کمی امید درمانی کنند اما به سگ مستی افتاده اند.

یک فضولی از من کمترین خطاب به هموطنان دردمند و مبارز

 هدف از افشاگری چیست؟ مخاطب افشاگری کیست؟ روی چه کسانی می خواهیم تاثیر بگذاریم؟
دنیای مجازی دنیای عجایب است و ملیونها ایرانی در آن می لولند. هر کس به منظوری در این دنیا حاضر است. ازاین میلیونها جمعیتی هم هستند که میخواهند از دنیای مجازی برای پیش برد اهداف سیاسی، برای خبر رسانی و یا افشاگری برعلیه رژیم و خط و خطوطش استفاده کنند. یعنی هدفشان مبارزه است. در دنیای مجازی کاری بیشتر از افشاگری هم نمی شود بر علیه رژیم انجام داد. اما آیا مخاطب ما مثلا ارتش سایبری رژیم است ؟ قطعا نه. پس چه کسانی مخاطب اصلی ما هستند؟ درعالم واقع و ازآنجا که هر دعوایی سه طرف بیشتر نمیتواند داشته باشد، خود به خود مخاطبان ما به سه دسته یا طرف محدود می شوند:
یکم- دشمنان و اضداد: آنها دسته ای هستند که مورد افشاکری ما هستند. وقتی ما در یک پست مجازی افشاگری انجام می دهیم، بالاخره خود دسته ای که مورد افشاگری ما هست هم پستهای ما را می بیند. آنها دشمنند، پس تحت تاثیر افشاگری ما قرار نمی گیرند. به همین دلیل آنها نمی توانند مخاطب وهدف افشا گری ما باشند. کار آنها مقابله به مثل با ماست.
دوم- دوستان و همفکران ما هستند. آنها کسانی هستند که مثل ما فکر می کنند
پس نیازی به اینکه ما آنها را تحت تاثیر قراردهیم ندارند.
سوم- دسته ای که نه دوست اند و نه دشمن. این دسته هم افشاگریهای ما را می بیند و هم مال دشمن را. آنها از قبل نظر محکمی نسبت به بسیاری از چیزهایی که می بینند یا می شنود و می خوانند ندارند، به همین دلیل منطقی این است که هدف ما ایجاد جاذبه و تاثیر گذاری مثبت روی این دسته باشد. این دسته اکثریت- یعنی عموم مردم- هستند. این نیرواست که ما را به پیروزی یا شکست می رساند. آنها به مثابه پتانسیل و معدن انرژی می باشند. یک نیروی سیاسی امیدواراست که این انرژی پتانسیل و بالقوه را استخراج و به انرژی بالفعل تبدیل کرده و در جهت سیاستهای خود بکار بزند. موفقیت و یا عدم موفقیت آن نیرو به این بستگی دارد که چقدر در استخراج این انرژی موفق است. حتی شکست و پیروزی یک نیروی سیاسی رابطه مستقیمی با میزان انرژیی که او از آن نیروی پتانسیل استخراج می کند دارد. بنا براین تاثیر گذاری و سپس استخراج انرژی پتانسیل اجتماعی- مردم- هدف اصلی هر گروه سیاسی است. این مهم هم زمانی میسر می کردد که آن نیرو بتواند با نیروی اجتماعی ارتباط برقرار کرده و روی آن تاثیر مثبت بگذارد. مثبت یا منفی بودن تاثیر بستگی به اولین برخورد و تصورذهنی که یک فرد از مطالب ما پیدا می کند، دارد. میزان این تاثیر اولیه هم تناسب مستقیمی با کیفیت افشاگریها و مطالب دارد. هر چه افشاگری ما درست تر و واقعی تر باشد تاثیر مثبت آن هم بیشتر است و بالعکس.
درجامعه کنونی ایران، رژیم تمامی راههای ارتباط مستقیم نیروهای سیاسی با مردم و انرژی پتانسیل آنها را بسته است. ایرانیانی هم که با رد شدن ازصدها سد با استفاده از فیلتر به دنیای مجازی می آیند تعداد معدودی با انگیزه های سیاسی وارد آن می شوند که همانها هم رژیم با ساختن صدها گروه و اپوزیسیون قلابی صدها دام سر راهشان گذاشته. در چنین فضایی، برای ما ممکن است فقط یک بار این شانس بوجود بیاید که چنین افرادی را تحت تاثیر قرار دهیم. دیدن مطالب ما توسط آنها میتواند تاثیرمثبت، منفی و یا خنثی داشته باشد. در صورتی که تصویر ذهنی که در ذهن چنین فردی با اولین برخورد با مطالب ما بوجود می اید منفی باشد، ما شاید برای همیشه شانس تاثیر گذاری بر او را از دست داده ایم.
اگر هدف تاثیر گذاری روی این دسته باشد، از آنجا که این دسته مطالب طرفهای مختلف را می بیند، نمی تواند هر چه ما بگوییم باور کند. به احتمال زیاد کسانی از این دسته که دنبال حقیقت هستند به صفحات کسان و نیروهایی که ما آنها را افشا می کنیم هم سرمیزنند و ادعاهایی که طرفین درگیر رد و بدل می کنند را راست آزمایی می کنند. این ادعاها در صورتیکه دروغ یا فیک باشد، دید او نسبت به آن فرد یا جریان منفی می شود. در چنین صورتی افشاگری به ضد خودش تبدیل می شود و همان بهتر که انجام نشود چون ضررش بیشترازسودش است. همچنین پخش فیک نیوز اعتبار ما را از بین می برد و اعتماد مخاطب را خدشه دار می کند. در چنین صورتی طرف دیگر مخاطب ما نمی ماند.
باید بپذیریم که بر اثر انقلاب انفورماتیک و وجود اینترنت شکل و ماهیت روبط اجتماعی تغییر کرده. افراد در زمینه های مورد علاقه شان توسط صدها و هزاران پیام وصدا روزانه بمباران می شوند. روزانه صدها نظریه، ایده، و تحلیل مختلف را میبینند، می شنوند و میخوانند. آنها دیگر لازم نیست سراغ کسی بروند، همه سعی می کنند سراغ آنها بروند و رویشان تاثیر بگذارند. آنها مجبور نیستند مخاطب کسی باشند. رقابت سنگینی درهمه زمینه ها بخصوص پیدا کردن مخاطب و برقراری ارتباط با افراد در این دنیای مجازی وجود دارد. آنها ممکن است یکبار به تور ما بخورند و اگر چیزی که میخواهند را نبینند، دفعه بعد احتمالا روی مطالب ما کلیک هم نمی کنند ووو.
در چنین فضایی هر یک مخاطب یک غنیمت است و اگر ما نتوانیم تاثیر مثبت رویش بگذاریم، دیگری خواهد گذاشت.
آگر قرار است تاثیر منفی روی چنین افرادی بگذاریم همان بهتر که هیچ کاری نکنیم. فردی که با برخورد غیر اصولی یا پخش محتوای بد- مثل فیک نیوز- از ما تصورمنفی پیدا کرد را دیگر شاید هیچوقت نتوان تحت تاثیر مثبت قرارداد. باید با خودمان تسویه حساب کنیم. آیا در فضای مجازی هستیم تا گروهی که مدعی حمایت کردن از آن هستیم را با تاثیر مثبت گذاشتن و ایجاد جاذبه بین ایرانیان یاری کنیم یا نه اینجا هستیم تا کینه ها و نفرت شخصیمان را بدون توجه به اصول اخلاقی بیرون ریخته لایک های زیر پستهامان را بیشتر کرده و به جای یار، بارنیروی سیاسی محبوبمان باشیم؟ میخواهیم جاذبه داشته باشیم و مخاطبمان را به جمع مان اضافه کنیم یا میخوایم دافعه ایجاد کنیم و از یاران بالقوه مان بکاهیم. ما میتوانیم انتخاب کنیم که جاذبه داشته باشیم یا دافعه.
رضا شمس