Friday, June 01, 2018

دردناک اما واقعی



                                                                                                                            
امسال برخی هنرمندان حکومتی مراسم افطار آخوند روحانی، آن چهره دیگر خامنه ای برای رنگ کردن غربیها، را تحریم کردند. بعضیها به دلایل این تحریم هم اشاره کردند. آنها بدینوسیله همراهی با قیام کنندگان و همدردی خودشان را با رنجهای مردم ایران به نمایش گذاشتند. این کار خوب و انسانی است و شاید هم برای کسانیکه به این آخوند شیاد رای داده بودند برای جبران مافات لازم بود. این عمل شور و شوقی را در میان مردمی که برای سالها انتظار همدرد
  ی داشتند ولی دیده بودند که هنرمندانشان در کنار قدرت جبار حاکم ایستادن را به همراهی با آنان ترجیح می دهند، برانگیخت. آنها چیزی جز دردهایشان برای تقسیم کردن با این هنرمندان نداشتند ودیده بودند که دردهاشان خریداری بین بسیاری ازآنان ندارد. شاد بودند که بالاخره برخی از چهره های محبوبشان آغوش گرم و دستهای خالی آنها را به آغوش سرد و دست پر دیکتاتور برتری داده و به سوی آنان بر گشته اند. این خودش نوعی پیروزی در سرزمینی که از در و دیوارش شکست می بارد بود و پیروزی بزرگتری را نوید می داد. پیروزی عشق و آزادی بر دیکتاتوری و نفرت. عشقی که مردم ما نثار این هنرمندان کردند عشقی انسانی و برترین عشقهاست و این هنرمندان باید خودشان را مدیون آن بدانند. البته باید احساس انسانی داشت تا این عشق را درک کرد
در کنار آن هنرمندان و نخبگان اما بسیارانی هستند که همچنان آغوش سرد و دستهای پر دیکتاتور را به آغوش گرم و دستهای خالی مردم ایران ترجیح می دهند. از مشهورترین این جماعت محمود دولت آبادی می باشد. آقای دولت آبادی برای شما متاسفم که از احساس انسانی چنان خالی شده ای که دیگر عشق مردمت را حس نمی کنی. شما شاید نویسنده بزرگی باشی ولی انسان بزرگی نیستی. ارزش انسانها به بزرگی روح آنهاست و شما فاقد آن می باشید. شما حتی به این بسنده نکردی که اگر به مردمت پشت می کنی سرت را پایین بیندازی و به سفره سور و ساتی که خون مردمان در آن سرو می کنند بنشینی. چنان بی پروا بر کسانیکه به سوی مردم آماده بودند تاختی و به رای دادنت به روحانی افتخار کردی که گویی خاکریز اول دفاع از آدمکشان را بر پا داشته ای. می رفتی شامت را می خوردی، دیگر نمک پاشیدنت بر زخمها چرا! یک فرد باید چقدر مسخ شده باشد که اینقدر حواسش از پیرامونش پرت باشد و چنین بی پروا برای آدمکشان دست بزند. نکند شما در توهم و بزرگ پنداری خود چنان غرق شده ای که ایرانیان را آدم نمی دانی و برای احساساتشان پشیزی ارزش قائل نیستی؟ به دور و برت نگاهی بینداز، بزرگی را ملت بزرگ ایران می دهد. تشیع جنازه ملک مطیعی را ببین تا قدر بزرگی را بدانی. شما که خود را در جبهه مقابل مردم قرار داده ای، انتظار عشق نداشته باش، نفرتی که این روزها در رسانه ها ی اجتماعی نثارتان می شود، از احساس تلخ خنجرخوردگی از پشت است. شما که از پشت خنجر را تا دسته به پشت ملتی فروکرده ای فعلا سزاوار بیش ازهمین نفرتی که نثارت می شود نیستی. هرچند ملت ایران چنان مهربان است که اگر همین حالا هم به آغوش آنها برگردی نفرتشان به عشق تبدیل می شود. بزرگانی که در کنار هیتلر مست جاه و مقام بودند و می نوشتند و می ساختند و برای هیتلر دست می زدند، را به خاطر بسپار. آنها زمانی که، چون تو، برای دیکتاتور حاکم دست می زدند در خیالشان نمی گنجید که روزی اینچنین منفور ابدی مردمان کشورشان خواهند شد.
رضا شمس

No comments: