Thursday, April 21, 2011

اندر مضرات احکام سیاسی

               اندر مضرات احکام سیاسی
 احکام بر چند گونه است،احکام حکومتی، احکام  شرعی، احکام حکومتی- شرعی..... و یک نوع جدید احکام هم چند دهه یا بیشتر است که در ایران مرسوم گردیده که میتوان آن را احکام سیاسی- تحلیلی نامید. احکام سیاسی - تحلیلی آن باشد که شخصی به اعتبار مفسر یا رهبر سیاسی بودن نظراتی را به شکل احکام به پیروان و مریدان نازل گردانده از دیگران و دنیای پیرامون انتظار اثبات درستی احکام را داشته باشد. صدوراحکام سیاسی را تحت عنوان نقد سیاسی  توجیه نمایند و آن را وظیفه ی فرد سیاسی دانند.  
احکام حکومتی را جارچیان در معابرجار زنند، احکام شرعیه را ملایان بر منابر و احکام سیاسی- تحلیلی را در نشریه ها و دنیای مجازی.
احکام سیاسی- تحلیلی دو گونه باشد. یکی احکام اولیه و دیگری ثانویه. احکام اولیه آن باشد که مفسر برای اولین بار موضوعی را مورد نظر و تحلیل قرار دهد و حکمی را اعلان نماید و حکم ثانویه حکمی باشد که پس از حدوث حکم اولیه و برای اثبات آن به کرات و برای سالیان- که گاهی تا پایان عمر صادر کننده ی حکم به درازا کشد- صادر می شود. احکام سیاسی- تحلیلی را مضرات بسیار باشد:
اول- چون صادر کننده ی حکم  بر درستی و راستی حکم ایمان مطلق دارد و درستی آن برایش مسئله ای حیثیتی است، به محض صدور حکم اولیه در او انتظاراتی بروید. یکم آن باشد که حکم همچنان که او می پندارد راست آید و دوم آن باشد که موضوعی که در مورد آن حکم صادر شده- چه فرد، گروه یا مسئله ی سیاسی باشد- پاسخگوی او باشد و آنطور عمل نماید که احکام او اقتضاء می نماید. حال چنانکه شرایط جهان بیرون طوری بچرخد که حکم صادر شده را باطل گرداند و یا موضوع حکم بی اعتنایی کند و حکم را اجرا ننماید از آنجا که او چونان حکام دیگر قدرت اجرای حکم را ندارد  تخم کدورت نسبت به جهان بیرون و دیگران در دل او کاشته شود.      
دوم- نداشتن قدرت اجرای احکام و تداوم صدور آن، پس از چندی تعداد بیشماری حکم اجرا نشده روی میز طرف می گذارد و صادر کننده را چاره ای جز آن نباشد که همه ی توان خویش را در اثبات صحیح و درست بودن احکام مصرف نماید و در حوادث روزگار همواره به دنبال نشانه ای یا خبری باشد که حکم صادر شده را تایید کند و از این روی برای تکمیل حکم اولیه و درستی آن صدور احکام ثانویه ضروری باشد. این روند می تواند سالیان سال حتی تا پایان عمر ادامه یابد.
سوم- چنانچه احکام ثانویه هم نتواند موضوع حکم را بر آن دارد که طبق حکم عمل نماید یا هم چنان بی اعتنا بماند و جهان نیز بدون توجه به احکام راه خود برود کم کم کدورت در دل صادر کننده ی حکم به کینه ی شخصی نسبت به کسانیکه به احکام بی اعتنایی کرده اند تبدیل شده و او برای این ناکامی در پی انتقام گیری از آنان بر آید و هر کاری آنان کنند این ضدیت کند و برای اثبات درست بودن احکامش به پر و پای آنان بپیچد.
چهارم- چون صادر کننده ی حکم خود را محق به صدور احکام داند و نسبت به هر موضوعی حکمی صادر نماید کم کم این احکام همه کس و همه چیز پیرامون او را شامل گردد و چنانچه همه کس و همه چیز طبق احکام عمل نکند- که غالبا این چنین است- او با همه کس در افتاده و تنها و تنهاتر شود و جمع مریدان نیز کوچک وکوچکتر گردد بدین سان آتش کینه و انتقام در او فزونی یابد و به مرز جنون برسد  و او به جایی رسد که تمام هم و غمش کوچک کردن جهان باشد به حدی که اندازه ی تن اوشود و چون چنین چیزی ممکن نباشد به انکار جهان پردازد.
 پنجم- شیوع بیماری صدور احکام سیاسی باعث می شود نه تنها کار جمعی و اشتراکی کردن غیر ممکن گردد بلکه هر کجا بیشتر از چند نفر جمع باشند نیز به نزاع با یکدیگر برخیزند و ساز انشعاب و جدایی را کوک نمایند.
این مضرات باید انسان عاقل را وادارد که وارد چرخه ی صدور احکام برای جهان پیرامون و دیگران نشود و اگر می شود حداقل انتظار نداشته باشد که جهان و جامعه ی انسانی آنگونه عمل نماید که احکام اوحکم می کنند چون پایانش بیماری روانی و شکست و نا کامی باشد.
21 آوریل 2011                                                      رضا شمس
                                

Friday, April 15, 2011

اولین های قتل عام اشرف

اولین های قتل عام اشرف

یک مثل انگلیسی می گوید" برای هر چیزی یک اولین وجود دارد" این مثل معمولا در جایی به کار می رود که یک چیزی که بی سابقه بوده ، اتفاق می افتد.
 برخی از "اولین های" جمعه ی خونین اشرف را میتوان بدین شکل بر شمرد.

اول-  این اولین بار در تارخ معاصر بشر- به خصوص بعد از جنگ جهانی 
دوم - است که یک دولت با پرچم رسمی با فرماندهی بالاترین فرمانده نظامی، عده ای پناهنده  بی سلاح که تحت حفا ظت قوانین بین المللی هستند را ابتدا محاصره و سپس با هدف قرار دادن مستقیم و زیر گرفتن توسط تانک و....، قتل عام می کند.
متا سفانه در دهه های گذشته قتل عامهای زیادی در جهان و بخصوص در حق پناهندگان انجام شده ولی این قتل عامها عمدتا توسط باند های سیاه آدم کشی و نیر وهای غیر رسمی انجام گرفته نه یک ارتش رسمی با پرچم و فرماندهی بالاترین مقام نظامی در صحنه.

دوم- این اولین بار است که یک ارتش رسمی از رسیدگی به زخمیها  و مداوای آنها جلو گیری می کند و حتی آب را بر روی آنان می بندد. پس از تصویب کنوانسیونهای ژنو چنین چیزی در جهان توسط هیچ دولتی انجام نشده.

سوم- این اولین بار در تارخ معاصر است که کسانی با دست خالی در مقابل یک ارتش کاملا مجهز مقاومت جدی می کنند و در مواردی با دست خالی تانکها را هم پس می زنند. در هیچکدام از جنبشهای مبارز و آزادیبخش و در هیج جای جهان چنین چیزی سابقه ندارد.

چهارم- این اولین بار در تاریخ بشراست که زنان  با این کمیت آنهم در چنان شرایط نابرابری در جنگ و نبرد شر کت می کنند. امروزه زنان در کشورهای پیشرفته در سطوح مختلف ارتش شرکت دارند اما نه با این کیفیت نسبت به مردان و نه در صحنه ی واقعی نبرد حضور آنها قابل قیاس با آنچه در اشرف اتفاق افتاد نیست.

پنجم- این اولین بار در تاریخ معاصر جهان است که کسی که جامعه ی جهانی او را به عنوان سمبل حقوق بشر در کشور خودش می شناسد، نسبت به نقض حقوق هم وطنانش و قتل عام آنها بی تفاوت است و مطلقا سکوت میکند. منظور خانم شیرین عبادی است. هیچ کشوری را نمی شناسیم که برنده ی جایزه نوبلش که وکیل هم هست و ادعای قانون گرایی هم دارد ، در مقابل چنین جنایاتی  و نقض آشکار قوانین بین المللی ساکت مانده باشد.

ششم- این اولین باری است که یک دولت به طور رسمی و آشکارا، دولت دیگری که شهروندانش را قتل عام کرده را مورد تقدیر قرار می دهد و حتی از دولت بیگانه خواهان کشتار بیشتر می شود، کاری که وزیر خارجه ی رژیم ایران انجام دادو از دولت عراق تقدیر کرد و خواهان ادامه ی کشتار گردید، در جهان معاصر سابقه ندارد.اولین های دیگری را هم میتوان شمرد.

وجود این همه " اولین" برای این قتل عام آن را کاملا برجسته و استثنایی می کند. هیج جنایتی که اینقدر "اولین" را یک جا در خود داشته باشد در جهان کنونی سابقه ندارد و به همین دلیل این جنایت خودش یکی از اولینهای تارخ معاصر بشر است.

15 اوریل 2011                                                 رضا شمس

Tuesday, April 12, 2011

از کشتار اشرف شرمناکم و از این جهان عقم گرفته

      از کشتار اشرف شرمناکم و از این جهان عقم گرفته

از روز جمعه که حمله ی بربر منشانه ی ارتش عراق به اشرف انجام شد بارها خواستم چیزی بنویسم ولی به محض دست بردن به کی برد جز نفرین و ناسزا چیزی به ذهنم نمی آمد. صحنه آنقدر شنیع و ظالمانه است که  تنها احساسی که به آدم دست میدهد خشمی توام با شرم است. شرم از اینکه به اجبار در دسته بندی موجودات زنده، به دسته ای متعلق است که این جانوران دو پا و مشمئر کننده هم بخشی از آن هستند، شرم ونفرت از اینکه برخی حتی برای ابراز حمایت زورکی شان هم اینطور وقیح و نفرت انگیز خرده حسابهای سیاسی و عقل کل بودن برایشان اصل است و بجای کاستن از درد نمکی بر زخم می پاشند، شرم از اینکه حقوق مقدس بشر هم ملعبه ی دست یک مشت شارلاتان شده که فقط آن را برای هم قبیله ایهای خود می خواهند و جایزه اش. شرم از هموطن بودن با جانورانی که با نفرت انگیزترین کلمات این کشتار را تقدیر می کنند و شرم از اینکه در نزدیکی کشوری هستم که  خیانت پیشگی و پشت پا زدن به تعهداتش آن را به آتش بیارمعرکه ی این جنایت شنیع تبدیل کرده اما رئیس جمهمورش دم از حمایت از مردم ایران میزند.
چهار روز است که اینقدر از این دنیا عقم گرفته که میخواهم فرار کنم و به کره ی دیگری بروم. نمیخواهم ریخت هیچکدام از این جانوران را ببینم. کاش می شدو اما محکوم ماندنم . ا ز این بوی گند بیزارم اما محکوم به استشمام کردنشم.  مجبورم دماغم را بگیرم و از کنارشان بگذرم.
اکنون اما که آن شوک اولیه بر طرف شده میتوانم نیمه ی پر لیوان را هم ببینم. و به جای شرم افتخار کنم. افتخار کنم  به اینکه هموطن کسانی هستم که با دست خالی تانک را پس میزنند.  افتخار کنم که هم نوع کسی هستم که برای احقاق حقوقش  به راحتی نوشیدن ک جرعه ی آب حاضراست جانش را  بدهد.
افتخار کنم به اینکه متعلق به دسته ای از موجودات زنده هستم که حاضراست ایستاده بر روی پاهایش بمیرد ولی تن به تسلیم و ذلت ندهد. آنهم نه تک نمودهایی که هر از چند دهه یکی نمودار می شود بلکه هزاران هزار آن و در آخر افتخار و احساس شرف می کنم به کشوری که زنانی این چنین رزم آور و دلاور به نوع انسان هدیه داده.
میتوان به تفکر مجاهدین انتقاد کرد، میتوان حتی نوع مبارزه شان را باور نداشت میتوان هزار اما و اگر داشت اما نمیتوان رزمندگی، شجاعت، تسلیم ناپذیری، شرافت و ایستادگی آنان برای حقوق خود و مردمشان را که از ارزشهای والای انسانی است را ندید. هم چنانکه نمیتوان از شناعت، بز دلی و پستی دشمنان و کشتار کننده گانشان احساس نفرت و انزجار نکرد.
 یازدهم آوریل 2011                           رضا شمس

Tuesday, April 05, 2011

حکایت اندر جنایتکاری شیخان


 گویند سالها پیش شیخی به دعوت پادشاه به ملکی وارد شد تا مردمان آن دیار را دین و ایمان بیاموزد و مهر اهل بیت را در دلها بیفکند. پادشاه را خیال بر آن بود که اگر آن شیخک مردمان را به ولایت مومن گرداند او با توسل جستن به امامان و به نیابت از آنان میتواند مردمان را رام و به فرمان در آورد.
 شیخ از پادشاه اجازت خواست که برای اجرای اوامر ملوکانه گروهی وعاظ و روضه خوان را از دیار خویش به ملک پادشاه آورد تا با استفاده از هنر نمایش و داستانسرایی تعزیه گردانی و روضه خوانی را رونق داده بدان وسیله دل مردمان را به درد آورده و عشق به اهل بیت و نفرت به هرآنچه جز آن است را در دل مردمان بکارد .
شاه شیخ را اجازت بفرمود و به اذن شیخ تکیه ها بساخت و منبرها به پا داشت و میادین را بیارست اما خلق بر مجلس روضه و مرثیه حاضر نگشتی بل از آن دوری جستی و به مجالس جشن و شادی و طرب بیشتر مایل بودی.
این کار شیخ را بسی گران آمد و چون پادشاه چاره کار را از او پرسید. شیخ چاره را در بستن مجالس شادی و و سر کوبی کار اندازان آن یافته و از پادشاه خواست که حکم به قتل و نابودی دیگر باشان دهد.
پادشاه نیز چنین کرد و کرور کرور از مردمان اهل تسنن و مجوس و غیره بکشت و چون از کشتار بسیار مردمان همه غمگین و عزادار شدند تکیه ها و مجالس مرثیه رونقی بیا فت و شیخان در یافتند که با کشتن و جنایت میتوان مصیبت را پراکند و کسب خویش را رونق بخشید. از این پیروزی پادشاه شیخ را مر تبت و جایگاه و مناقب وخلعت بسیار بداد و شیخ را بفرمود که برمنابراو را نایب امام غایب  و اطاعت از او را اطاعت از خدا و ولی امر بخواند. شیخ نیز چنین بکرد و از نعمت خلعت های ملوکانه مدارس و تکایا و مساجد و حسینیه ها بساخت و بر گشترش روضه خوانی و پراکندن ماتم و گریه و زاری و مرثیه جهد و تلاش وافر بنمود.
کم کم شیخان  زیادت یافته و چنان مست گشتند که خود را القاب بسیار از قبیل آیت الله ، حجته الاسلام و نیابت امام زمان بدادند و شیخکان خرد نیز خود را سرباز امام غائب خواندند و به فتوای رییسان  خود به جنگ هر چه جز آنها بود بر خواسته و قتل و  غارت را بیاغازیدند. و چون پیشه ای نمی دانستند، جنایتکاری ، دروغ گویی
و مفت خواری را پیشه ی خویش ساخته وبر مردمان چون پادشاهان خراج بگزاردند و بر آن نام سهم امام و خمس و امثالهم دادند.
صدها سال بر این منوال گذشت و شیخان بیشتر و بیشتر قدرتمند شدند و بر قتل و غارت بیفزودند و چون شاهان را ذلیل دست خویش یافتند آنان را بر کنار کرده بر تخت سلطنت نشستند وچون مردمان غمها و مصیبتها را بعد اندی فرامو ش و به سوی شادی متمایل می شدند  چاره را در آن یافتند که مصیبت و غم را باکشتار و غارت، مداوم و بدون توقف گردانند.